داشت میرفت خارج از شهر بخاطر کارش
جریانش طولانیه....
کوتاه بگم بخاطر خیانتش یکساله تو خونمون جنگ اعصابه
تا مرز طلاق رفتم ولی بحاطر بچم منصرفم کردن بچم آسیب روحی شدید خورد
توروخدا زود نگید طلاق طلاق
من تا لب مرز رفتم نشد
بخاطر بچم موندم چون واقعا شوهرم ازم میگرفتش
الان بعد بکسال اخلاق شوهرم بدتر شده که بهتر نشده
منم بهش بارها گفتم دست پیش میگیری پس نیوفتی بجای اینکه من بد بشم باهات
خلاصه بخاطر اخلاق گندشو خیلی چیزای دیگه الان یکماهه سمتش نرفتم و اجازه ندادم حتی بهم دست بزنه
الانم دوباره بعد بارها اومد پیشمو پسش زدم
اینسری خییییلی عصبی شد و پاشد با اون حرصش رفت
یعنی جرات نکردم حرف بزنم
شمابگیدمن چیکار کنم😔
اصلااااا دلم صاف نمیشه برم سمتش
اصلا دوس ندارم بهم دست بزنه
از طرفی ام خشمش که میگیره محدودم میکنه به همه چیز گیرمیده بیرون نمیزاره برم حتی بهم شک میکنه گوشی نمیتونم زیاد دستم بگیرم
به راهی بهم نشون بدین