بچه ها یه خاوم خیلی خیلی محترمی هستن توی محله ما
سنسون هفتاد میشه
البته شکسته تر شدن
من گاها ایشونو میدیدم که توی ماشین خوابیدن یا نشستن
یا از سرویس عمومی پارک نزدیک استفاده میکنن
سالهاست میبینمشون
یبار تابستون قبلی ما ساندویچ خریدیم رفتیم پارک نزدیک خونه
ایشون نود درصد اوقات توی ماشین نشستن
از کنار ماشینشون رد شدیم
نگاه خیرشونو روی ساندویچ ها دیدم و واقعا دلم گرفت
رفتیم یکی هم برای ایشون گرفتیم و بهشون دادیم
قبول نمیکردن
با زووور دادم
خیلی تشکر کردن
و از اون به بعد هروقت منو میدید میومد پایین از ماشین و احوال پرسی میکرد
((ماشینش خیلی قدیمیه))
بجورایی دوست شدیم
چندشب پیش ک هوای تعران واقعا سرد شد من پیاده میومدم ک دیدم توی ماشین نشستن و پتو رو پیچیدن دورشون
از این خانم های خیلی باابرو و نجیب هم هستن
رفتم سلام کردم. و دعوتشون کردم منزل ک نیومد و بجاش گفت بریم با ماشین دوربزنیم
خلاصه به پیشنهاد من رفتیم یه فست فود و نشستیم صحبت کردن
خلاصه اش رو بگم
بعد مرگ شوهرش به تنها فرزندش ک پسرش بوده و متاهل بوده اعتماد میکنه و خونه اش رو بنامش میزنه
ایشونم همه چیزشومیفروشه و میره ترکیه ک از اونور بره اروپا مهاجرت دایم و هیچوقت دیگه ازش خبری نمیشه
ومادرطفلکی بااین سن اواره شده با ماشین قدیمی
گفتم طلایی نداری؟گفت هرچی داشتم کادوی سر عقد به عروسم دادم🥹🥹🥹
و اینجوری ک ایشون از مال دنیا فقط همین ماشین کهنه رو داشت
درمورد حقوق و اینها چیزی نپرسیدم ک معذب نشن ولی بعیده حقوقی هم داشته باشن
بنظرم ضایعات جمع کنه بفروشه(شاید البتع)
خیلی مراقب باشین
این خانم ایینه عبرت من شدن