برای منم کرونا رو بهانه کردن عروسی نگرفتن
هر چند همشون سر زندگی خودشون بودن
عیدی و اینا هم نیاوردن
شوهرم تنها زندگی میکرد چون مادرش خیلی وقت بود فوت شده بودپدرش زن گرفته بود با زنش زندگی میکرد خواهر برادراش سر زندگیشون بودن مال اونا جشن گرفتن هیچ عیدی بردن هیچ پول پیش خونه هم بهشون دادن،، نوبت شوهرم شد هیچ کاری واسش نکردن خودش هم نکرد ،،خداروشکر کارش و ...خوبه اما منم خیلی وقتها حس بدی بهم دست میده انگار کلاه گشاد سرم گذاشته و تحقیرم کرده،
همسرم ادعا داشت و داره از بچگی داره کار میکنه
دریغ از پس انداز و خونه و ماشین مدل بالا
آنوقت ک ما نامزد کردیم ی ساینا داشت که دو تا از قسط هاشو مونده بود که گفت من تا اون موقع هیچ کاری واسه عروسی نمیتونم بکنم بعدش ک قسط آخر و پرداخت کرد میخواست همین خونه پدرش زندگی کنه پدرش میگفت نه که حالا همینجا زندگی میکنیم با زور ،، اما بعدش چون خیلی ب خونه رسیدیم میگه از اینجا بلند نشید پدرش،،، شروع کردیم ب رسیدگی کردن ب خونه رنگ و کابینت و ..که کرونا اومد اونم اینکه همسرم وام ازدواج مو گرفت البته قسط هاشو خودش داد تموم شد،، اما ب چ بهانه ای گفت وام و بده پول جمع کنم خونه بخریم بزنم ب نامت که ازخمون اول دنبال این بودم خونه بخره اونم دو سال پیش خریدیم تازه سندش هم برنامه خودش حتی یکبار گفتم بهش گفت من کی گفتم 🙄🙄🙄
و اینکه با زبون خوش و غیر مستقیم گفتم ک من کمک کردم خونه دار بشیم و ...میگه کی کمک کردی تو فقط باهام کنار اومدی...😏😏
خلاصه من جهاز آوردم کامل وام ازدواج مو بهش دادم
هر چی هم پس انداز طلا داشتیم با کادوهام فروختم واسه خونه و اینکه هر چی خانواده من عیدی و کادو ...نیاوردن ازم میگرفت
اما دیگه از ی جایی جلوش و گرفتم
درسته بعد ازدواج سفر خارج رفتیم دست و دلبازی هیچی از خورد و خوراک و پوشاک کمنمیذاره
اما من واقعاً حس ی شکست خورده رو دارم
اینکه چقدر ساده بودم زن زندگی بودم خواستم باهم پیشرفت کنیم و...
اما دریغ از لباس عروس اجاره ای حتی یا دوتا دونه عکس
خیلی وقتها میگم من از یتیم ها هم بدبخت تر بودم همینجوری رفتم سر زندگی
و اینکه جاری و خانواده ش هم کم موش ندون اوندن ...
ی بار دلم خیلی گرفته بود قرآن باز کردم
اومده بود خدا انتقام میگیره ازشون
همونجا گفتم خوب خدایا انتقام بگیر آیا دلم خنک میشه؟ نه ؟ آیا واسه من عروسی میشه؟ نه
همون ی شب قشنگی که قرار بود تو کل عمر یکبار واسم بیفته
اما نشد