سلام و درود خدمت دوستان جان
حال دلتون خوبه دیگه انشالله ؟
عصر پاییزی همگی بخیر و نیکی باشه
خب جونم براتون بگه که امروز روز بدون خرج بود
من چطوری مقاومت کردم تا بشه ساعت هشت که دارم براتون می نویسم 😆😀
دیروز عصر نامادری عزیزم زنک زد
که فردا پس فردا اگه بیکار هستین
بریم برای خرید ؟بازار
گفتیم چه خریدی مادر ؟
گفت خرید عید نوروز 😍
هر سال برامون لطف میکنه عید یه تیکه وسیله میگیره
وقتی گفت برای عید وسیله بگیریم
گفتیم شوخی میکنی مادر ❤️
حالا کووو تا سال جدید ؟😀
گفت مادر همه چی گرون میشه
به جای اینکه دو دست استکان بردارین اسفند ماه
الان مثلا بریم بگیرین میتونین سه دست استکان بردارین 😍
دیدم بی دلیل هم نمیگه ❤️
گفتم دستت درد نکنه مادر ..حالا عجله نکن
واقعیت دلم نمیخواهد که برامون خرج کنه ❤️
وظیفه ی ما هست که هواشو داشته باشیم
گفت مادر چند ماه پیش قرعه گذاشتم به نیت شما دوتا خواهر ...😍
هروقت در اومد برای عیدی اتون بدم
اونم از شانس شما آبان ماه افتادین 😍
حالا بریم بازار خرید کنید یا برای خودتون وسیله ی مورد نیازتون رو بردارین ...یا برای دختراتون جهزیه بردارین بندازین بمونه
گفتم باشه دستت درد نکنه مادر
با خواهرم حرف زدی ؟
گفت آره مادر ❤️خواهرت گفت اگه معصومه وقت داشته باشه فردا بریم
گفتم باشه پس قرارمون فردا ساعت یک و نیم بازار
گفت مادر اینم بگم هر کدومت اندازه ی دو ملیون سهم دارین
هر چی دوست داشتین و کم و کسری داشتین بردارین 😍
گفتم خدا میلیارد برکت بده به جانت و مالت مادر از شما به ما خیلی رسیده ❤️
خلاصه صبح زود بیدار شدم و به خونه رسیدم
ساعت دوازده ظهر بلند شدم دوتا تخم مرغ گذاشتم آبپز
ناهار داشتیم از شب
چلو خورشت بود
تخم مرغ رو برای بیرون برداشتم که دخترم اگه احساس گرسنگی کرد ...بدم بخوره
آخه تو روز بدون خرج بودیم 🤭اینم بگم هنر این نیست که من بگم
بدون خرجم بلند شم ...
چلو مرغ رو بذارم بیام بشینم
هنر اینکه بتونی جلوی خودت رو بگیری ...در شرایط بحرانی 😍🤭 خلاصه تخم مرغ ها و باز گذاشتم و نشستم به کار کردن
تا ساعت یک نشستم با شوق به کارم رسیدم 😍که از کارم هم نمونم
و هزاران بار از خدا برای مادرم سلامتی خواستم ❤️
و همچنین برای پدر خدا بیامرزم طلب مغفرت کردم
که پول گذاشته و رفته ( حقوق داره )
که ما هم سربلند هستیم پیش نامادری امون ❤️
و الحمدالله مادرم رو محتاج هیچ برداری نگذاشته ❤️
با خودم فکر میکردم که چقدرررر این مادر من دلش بزرگگ
چقدر چشم و دلش سیر ❤️
تو بحر این رفته بودم که من معصومه چند روز باید کار کنم
که دو ملیون دستم بیاد ؟براش دوباره از خدا سلامتی و عزت و طول عمر خواستم ❤️
بلند شدم دفتر سر رسیدمو باز کردم ...لیست نیازهامو یه نگاه انداختم
تو سر رسید ام من تمام نواقصات و نیازهای خونه امو مینویسم ...دونه دونه ...و بعدش الویت بندی میکنم 👌
که تو اون لیست الویت اولم ...ساعت دیواری بود
بعد پیاله بود که جزو واجباتم بود
ساعت هم چون میخواستم با رنگ مبل هام ست بشه
میخواستم تغییر بدم 😍
خلاصه دختر کوچیک اومد و ما راهی بازار شدیم
به پیش خواهر و مادر که رسیدم
سلام و احوالپرسی که کردیم
گفتم مادر زحمتت دادیم ❤️گفت چه زحمتی
پول پدرتون ....پدرتون پول گذاشته رفته 🖤با خیال راحت خرید کنید 🥺
از الان بگیرین بذارین بمونه تا عید گرونتر خواهد شد
دو ملیون دارین هر چی میخواین بردارین
یکم گشت و گزارش کردیم
خواهرم شش دست استکان فرانسه برداشت با یه دست لیوان دم دستی به مبلغ دو ملیون و پنجاه 😍
منم یه دونه ساعت برداشتم ۶۸۰هزاررر ...هر چقدر تخفیف گرفتم
گفت خانم اینجا محله نیست که ...بخوان بکشند روش
اینجا بازار کم میکشیم که زود فروش بره 🙁
این ساعت رو بری از محله بگیری یک و نیم ملیون قیمتش
خلاصه هی از من اصرار هی از صاحب مغازه مخالفت
کارت رو دادم گفتم اگه صلاح بدین یه تخفیف کوچلو بدین
حرفمو رو زمین نندازین
دیدم کارت رو کشید همون مبلغ
خم شد از داخل کمدش یه بسته باطری داد 😍گفت اینم تخفیف ات
گفتم حالا شد ...گفت پنجاه تومن میدیم باتری هارو
مبارکتون باشه 😍 این پنجاه تومن اینجا چونه زدن رو یادتون باشه ..میگم حالا براتون 🤭
بعد رفتیم پیاله بگیریم نظرم آرکوپال بود
به فروشنده گفتم کدوم گل ها از مد نمیوفته و همیشه هست که زیادترش کنم 😍
نشونمون داد و گفت هر زمان بیای داریم
گفتم پس من ماهانه بیام یه تیکه بگیرم
گفت مغازه ی خودتون
هفت دست پیاله برداشتم دستی صد تومن شد ۷۰۰هزار تومن
پنج عدد هم سوپ خوری اش رو برداشتم که انشالله ی دونه هم گفتم برام بیارند دونه ای ۱۱۰جمع سوپ خوری ها هم شد
۵۵۰
جمع حساب من با ساعت و پیاله و کاسه ها شد ۱۹۳۰
مادرم گفت هفتاد تومن موند ...گفتم دیگه هیچی نمیخوام مادر ♥️دستت درد نکنه
ادامه دارد ...