سلام خانوما من خیلی به راهنمایی شما خانم های مدبر و خوش فکر نیاز دارم
من الان هشت ماهی میشه عروسی کردم و اومدم خونه خودم،خوشحال بودیم ک اول زندگی تونستیم صاحب یه واحد آپارتمان بشیم هرچند ک اندازه حقوق شوهرم قسط می دادیم و دوران خیلی سختی رو گذروندیم الان من یه مشکل بزرگ دارم اونم اینکه چون پولمون کم بود مجبور شدیم پایین شهر خونه بخریم اینجا خیلی فرهنگ مردم ضعیفه کلاااا هیچی حالیشون نیست همش سروصدا همش جر و بحث و دعوا و بحثای خاله زنکی...از شانس بدم همسایه های واقعا اذیت کنی هم دارم درحدی ک آرامش برام نمونده از صبح تا شب دوتا پسربچه شیطون داره طبقه بالا بااینکه بزرگ هم هستن اما همش تو خونه بدو بدو و بپر بپر دارن طبقه پایینی هم ک دائم تو راه پله با بقیه همسایه ها حرف می زنن و همش صداهاشون می پیچه تو خونمون و مهمون بازی تا آخر شب و کلا خیلیی پرسرو صدا هستن تذکر هم دادم بهشون اما میگم ک اصلاااا متوجه نمیشن و با پررویی تمام بیشتر به اذیتاشون ادامه می دن...
من واقعا خسته شدم محلمونم یه عالمه سگ ولگرد داره اما کسی رسیدگی نمی کنه ک اینارو جمع کنن بااسترس می رم بیرون خلاصه که خواهرا اگه بخواین خونه رو بفروشیم و بریم جای دیگه که پول باید بزاریم روش ک بریم یکی دو محله بالاتر که این خودشم زمان بره چون ما تازه اومدیم خونه خودمون و تازه قسطامون داره از این ماه کمتر میشه...نمی دونم گاهی به سرم می زنه خونه رو بدم مستاجر خودمونم بریم یه جای بهتر مستاجر شیم به نظرتون چیکارکنم خانوما بهتره خانومای باتجربه خواهش می کنم راهنماییم کنین درمانده شدم😔😔
سلام دوستان گل
من تا اونجایی براتون نوشتم که خونه رو تو شهریور ۹۷ قولنامه کردیم
دقیقا از فردای روز قولنامه رفتیم دنبال وام مسکن😎
دقیقا یک ماه پروژه وام از لحظه استارت تا واریز پول به حساب فروشنده و سند زدن طول کشید😫
دروغ نگم که کل این یکماه و هر روز میرفتم بانک اونم شعبه ای که مرکز شهر بود خودم میرفتم کارو تا یع جایی میرسوندم بعد زنگ میزدم همسرم بیاد چون زوجین بود باید ایشونم می بود 🤑🤑
در نهایت هفته اول مهر رفتیم محضر و سند زدیم 😍 بچه ها من اینو بگم که حتی پول اندازه محضرم دیگه نداشتیم ......
حالا همون روزی که محضر بودیم دوستای همسرم زنگ زدن که بریم شمال که شوهرم گفت نه ما موقعیت نداریم
ولی آنقدر اصرار کردن که رفتیم و قشنگ خستگی مون رفت 😍
( با ماشبن دوستامون / شمال هم ویلا دارن / هزینه خورد و خوراک هم یه نفر مادر خرج شد و دنگ مون و یک هفته بعد برگشتن دادیم )
خلاصه که بعد سفر زندگی روی جدیدی از خودشو به ما نشون داد
اجاره خونه بود وام مسکن اضافه شده بود و علاوه بر اون باید ۵۰ میلیون هم جمع میکردیم برای پول رهن 🫠🫠🫠🫠
راستش میخام فکر میکنم به اون روزا زندگی اونجوری نبود که خیلی سخت بگذره فقط یادمه هزینه های اضافه مون رو کم کردیم دیگه هر شب بیرون و رستوران و لباس زیاد و اینا رو مدیریت کردیم
عزیزم پدر منم چندسال میشا یه خوته ی ۳ طبقه دلش که دست مستاجرا بود ، خسته شده بود دیگه
فروخت یه خونه باغ خرید خداروشکر ، که الان داره لذتشو میبره
با این که کرایه خونه می گرفت و کمک خرج بود ، ولی آرامش داشتن رو ترجیح داد
همه چی پول نیس
شما هم میخوای تبدیلش کنی به خونه پس ارزشمنده
وام هم بگیر که خونه ی بزرگتری بتونی بخری
منم دقیقا شرایط خونه مون مثل این خانم هستش ولی من همسرم میگه بفروشیم پولش رو بدیدم رهن کامل وبعد هرسال طلا بخریم تا وقتی که یه خونه بهتر بخریم ولی من موندم چکار کنم میشه منم راهنمایی کنید دوستان خوبم
گلم منم این مشکل رو داشتم وقتی یکم قسطامون کم شد باز وام گرفتیم و طلا فروختیم و تونستیم یه خیابون اونورتر خونه بزرگتر‌بخریم ولی این بار رو همسایه هاش هم تمرکز کردم و سعی کردم تو یه ساختمون آروم باشیم که خدا رو شکر همینطورم شد😉
ممکنه خود اون ساختمون اینجور باشن به هرحال تو همه ی محله ها از این جور ساختمونا هست.
پدرشوهر خودم یه بار تو یه آپارتمان خونه رهن کرد که همسایه هاش‌با هم راحت بودن طفلیا خیلی عذاب کشیدن بعدش رقتن یه محله پایینتر خونه خریدن ولی ساختمون آروم حرف نداره👌
بقول مامانم الان دوره ای شده که لیوان بفروشی استکان میخری 😂
سلام و روزتون بخیر دخترا
طبق رسم آخر هفته های هر هفتمون
تاپیک رو به جهت استراحت شماهااا
و خوندن و رسیدن دوستانی که از
تاپیک عقبن رو میبندم
انشالله به امید خدا شنبه صبح بازش میکنم 🥰🥰🥰
اینم عکس گردنی ای که برای چالش تیرو خرداد
با پول قرعه و یه مقدارم خودم گذاشتم گرفتم
بالاخره تحویلش گرفتم🤩🤩🤩
دستبند و گوشوارشم برای چالشای مهر و آذر دقیقش رو خاطرم نیست کدوم ماه برا اونموقع گرفته بودم
ایشالله بهتر و زیباترش نصیب قلب های مهربونتون 😍😍🤲🏻🤲🏻🤲🏻
