عزیزم منم تجریه خودمو میگم
پدر همسر منم درآمد نداره از دار دنیا یه خونه جای،معمولی داره که اونم اگه سندش مشکل نداشت هزار بار فروخته بود
همسرم یه جواز کسب داشت تو نوجوونی به اسم باباش خرید باباش انداختش بیرون چند سال بعد میخواسته بفروشه به غریبه همسرم با پسرعموش سه دونگشو خرید دوباره با دعوا یه کاری کرد اینا مغازه رو زیر قیمت فقط ول کردن رفتن
دوباره همسرم دید داره ضرر میکنه این بار پول داشت کامل خرید از سر دلسوزی اومد باز شریکش کرد من بهش گفتم اندازه ی سود اون قسمت بهش ماهانه کمک کن اسمشم کمکه دعات میکنه ولی شریک میکنی فاز صاحب مال بودن برمیداره
خلاصه این بار هم دعوا انداخت و همسرم برای بار چندم یه جواز و از باباش خرید 🥲🥲😂😂(خنده من از گریه غم انگیز تر است)
دیگه پدرشوهرم همش شده بود کارش دعوا با همه و همسرم مثل پدرش رفع و رجوع میکرد گنداشو برادرشوهرمم باید دیه میداد همسرم میخواست یه خونه قبل ازدواج گرفتیم و بده به اون 🤐🤐 من گفتم واقعا میذارم میرم میگفت مگه کم میذارم برای تو گفتم الان نه ولی مگه چند سال توان داری هی جمع کنی یکی دعوا کنه تو دیه بدی یکی دعوا کنه تو خسارت بدی تو وقتی دلت برای خودت نمیسوزه برای آینده من بچه های آیندهم نمیسوزه
.از اونطرفم به مادرشوهرمم که جدا شده گفتم اونم کلی دعواش کرد و گفت دنبال کاراشون برو ولی،از زندگیت نزن خدا رو شکر سر عقل اومد خونه رو فروختیم و با وام قرض یه مغازه خریدیم
اینا رو گفتم به اینجا برسم ببخشید پرچونگی کردم من با تمام حس بدی که به پدرشوهرم دارم الان همسرم خرج شونو میده خرج باباش و زن باباش
یک و پونصد به مامان من میده
یک و پونصد مامان خودش
ولی خیلی کمک ها به خانواده منم کرده خدایی اش منم مثل معصومه جون خودم گاهی یادآوری،میکنم فقط به خاطر خوبی،همسر خودم وگرنه میخوام سر به تن باباش نباشه در این حد 😔😌
و اون حس حامی و کمک بودن همسرم با این کارا ارضا میشه میبینم که دست خودش نیست