آره عزیزم❤️
اوووووه تا دلت بخواد 🤦😤دیگه آخر سر گفتم با کبگیر داغ بذارم به خودم که یه قرون از پولم رو خرج خونه ( پیشرفت )نکنم
چهارده سال بود که زندگی مشترکمون میگذشت که یه روز به خودم اومدم 👌گفتم معصومه خریت بسته
( برای کسی بمیر که برات تب کنه )
از اونجایی که مهریه ی من کم 🙁یعنی پدر خدا بیامرزم منو انداخته به سیل سیاه 🤦
مبلغی تعیین نکرد برای مهریه ..گفت دختر من فروختنی نیست
با طرز فکر پوچ ...ارزش امون رو آورد پایین 👌
ولی اینکه بخوام تسلیم بشم نه .....بعد چهار ده و نیم سال به خودم اومدم و تغییر رویه دادم عزیزم ❤️
دیگه نمیدونم که چی شد از این رو به اون رو شد و بر خلاف تصور هشتاد درصد دارایی هارو انداخت بنامم 👌
و صد در صد لطف الهی که شامل حالم شد ❤️
که منم دیدم ...بیشتر دارایی ها بنامم ...اومدم از پولی که پس انداز کرده بودم و رهن مغازه ی خودم ...یه زمین گرفتم دو سال پیش ...که نصفشو گفتم بزنن به نام همسرم
که دست و دلش بره برای ساختنش
و بعد اون کلا پس انداز مخفی رو گذاشتم الویت خودم ❤️
و هر روز به خودم یادآوری کردم که معصومه هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست 👌