الان نزدیکه ٦ماهه که مادرمو ندیدم مادرم در اثر سرطان فوت کرد و ٤سال جلوی چشمام عذاب کشید و آب شد ،حالا شدیدا دلم تنگش شده و دلم آغوش گرمش رو میخواد.از یک طرف گاهی یاد اون عذابها میفتم کل بدنم میلرزه و استرس میگیرم و به گریه میفتم ،اطرافیانم نمیتونن درکم کنن چون واسه من مادر بوده نه برای اونها نمیفهمن از دست دادن مادر یعنی چی
تازه گاهی اطرافیان به جای درک من با کم محلی و حرفهاشون آزارم میدن
خدا رحمتشون کنه فقط از خدا صبر بخواه
ممنونم صبر میخوام ولی اصلا آسون نیست
قبول دارم خیلی سخته .براشون قران بخون.سرخاکشون برو.
عزیزم خدا مامانتو رحمت کنه
من می فهمم چی می گی
چون دردتو لمس کردم
من می فهمم چی می گی
چون دردتو لمس کردم
خیلی براش قران میخونم هر روز فاتحه میخونم براش اما دلم باز براش تنگه عکساش رو میبینم که دیگه بدتر میشم
خودتو سرگرم کن کتاب بخون.همیشه بدون مرگ پایان زندگی نیست اغاز زندگی دوباره است
من هم مادر همسرم فوت شدن خیلی سخته درک میکنم ایشون خیلی هم مهربان و خانم بود به تمام معنا
خیلی سرگرم میکنم کمتر یادش بیفتم ولی مگه میشه مادر رو فراموش کرد من هر روز میرفتم خونش الان هر روز تو خونه نشستم و حسرت روزایی که پیشش بودم رو میخورم
دخترم ٧ماهشه هر روز که بزرگتر میشه حسرتم بیشتر میشه که چرا مادرم نیست که ببینه نوه اش رو
خدا رحمتشون کنه خیلی سخته هیچ کس جای مادرو نمیگیره من بعضی وقتا یه لحظه به این موضوع فکر میکنم که اگه مادرم نباشه چه بلایی سرم میاد داغون میشم بهم میریزیم
عزیزم هیچی ارومت نمی کنه
مجبوری تحمل کنی تا این دوران سپری بشه
زمان لازم داری
انشالله خدا بهت صبر بده
مجبوری تحمل کنی تا این دوران سپری بشه
زمان لازم داری
انشالله خدا بهت صبر بده
از اون موقع که مادرم رفته دارم غیر از بی مادری فشار عصبی درگیری پدرم با خانواده مادرمو تحمل میکنم خیلی بعد از مادرم زندگیامون آشفته شد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز