ما همه باهم رفیقیم

قرآن دیگه آخراشه،ولی چرتکه تازه شروع شده وخیلی دوس داره میگه برم تیراندازی نشد بره هنوز تو دلش هست هی منتظر دوست مهدی بودیم(صاحب اون باشگاه تیراندازیه) که اونم از کیان تست بگیره و موقعیت جور نمیشد بچه هنوز تو دلش هست. 

فدات شم ممنونم🫂🫂🫂🫂♥️♥️♥️♥️الهی عاقبت بخیر بشه🤲

گاهی ازین لج بازیا پیش میاد ولی برای شما یکم ریشه ای تره نمیشه که همش حرف خودش وخونوادش باشه‌....حنا چرا بهونه میاره برای کارجدید؟ یعنی ازت تایم بیشتری میگیره کارت و  وقت کمتری برای هم دارین؟ یا اینکه بهت حسادت میکنه ازین که انقد کارت دقیق هست که همه چیو بهت میسپرن؟ 

دیگه فک کنم وقتشه مهربونی رو بذاری کنار یکم جدی تر برخورد کنی اینا باید تو رو الان بالای سرشون نیگه دارن برعکس عمل میکنن 

میدونم بامعرفت هم هستی ببین چه سبکی میتونی کمی تغییر رفتار بدی که به نفعت بشه ....

حنا الان که دارم فکر میکنم تو هم مثل من دندون رو جیگر میذاری ما هی صبوریم هیچی نمیگیم بلکه طرف مقابلمون به خودش بیاد ولی هیچی....من اگه این قاطعیت رو در برابر مهدی نداشتم با مهدی هم مثل خونوادم به مشکل میخوردم درسته ذاتا آدم خوبیه ولی بازم آدمه دیگه....من هی سر رفتارا وکارای داداشم شعور به خرج دادم ولی بازم انگار نه انگار تازه دو قورت ونیمش هم باقیه که خیلی هوای منو داره و بهترین داداش دنیاست و....جدی میگما ببینیش میگی پاییز تو چی میگفتی این که خیلی خوبه.... 

همسرت خیلی مرد خوبیه بنظرمن چون این مدتی که باهم هستیم هیچ چیز بدی ازش نگفتی فقط وفقط از خونوادش... حنا تو زرنگی انقد دیگه دلسوز مادرشوهرت نباشه مگه فقط شوهر تو بچه ی اونه کارش واقعا غیرمنطقی هست باااینکه میدونه مشکل بچه دار نشدنتون از پسرشه باید هواشو داشته باشه نه که هی در گوشش بخونه و از زیر زبونش حرف بکشه. 

میدونی من نمیخوام آدم بدی باشم اما دارم ضربه میخورم

همه ی عمر و جوانیم رفت پس کی لذت ببرم

ما بهشون گفتیم بچع دار نمیشیم مشکل داریم به بهانه دخالت نکردن اصلا به رو خودشون نمیارن

اما یک ماهه برای شب یلدا دارن روزی شصت بار باهم حرف میزنن

یه گل بخریم یه بیرون بریم قشنگ زنگ میزنه تعریف میکنه 

از اول ازدواجمون همینجوری بود بدتر هم شده

اگر جریان سفرمون رو نمیگفت خواهر فتنه ش به مامانه نمیگفت الان اینجوری نمیشد ما سفر رفته بودیم

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم 

چقدر خرج کنم چقدر لباس بخرم کجا استفاده کنم 

نع سفری نه خانواده ای نه جایی هست برم

هست کار خونه کار خونه

این نقطه ضعفش اینه من نرم باهاش گرچه بعدش حسابی پرش میکنن

جنگ جهانی داریم ولی برام مهم نیست

مادرشوهرم عقده های بی محلی شوهرم رو سر بچه هاش خالی میکنه

برادرشوهر بزرگم انگار دو تا زن داره

اما خب اون از سفر و … نمیگذره چون بچه داره و بخاطر بچه هاش باید بره 

اما شوهر من جز اصفهان و تهران میترسه جایی بره

الان هم بهانه کارمو اورد چند وقت قبل خودش داشت برنامه ریزی می کرد

چی بگم والا

اصلا درکش نمیکنم

اینا پر تر از این حرفان

😍😍😍

انشالله 

هم تو مامان خوبی هستی هم کیان با ذوق و استعداد ماشالله

شوهرش رو منظورم بود

انشالله که همیشه بتونیم باهم بسازیم خیلی مهمه.فدات شم که انرژی میدی😍

معلومه خیلی خودخواهن 

♥️🤲🏻🤲🏻

آره حتی این خودخواهی رو همسرمم داره با همه ی خوبی هاش

امروز اومدم سرکار

چک کردم دیدم منو از لیست پرواز حذف کرده🙃

تا صبح هم با مامان جونش آنلاین بودن

بنظرت اگر مامانش زنگ زد چی بگم ؟!

بگم یه مشکل بین خودمون حلش میکنیم

یا بگم تصمیم گرفتیم تنهذ بیاد

میدونم واقعیت رو بهشون میگه اما من چی بگم که یکم خودشون رو جمع کنن؟!

الانم تغییر کنی نشونه ی بد شدنت نیست فقط زیادی خوب نیستی که خودشون خواستن...دقیقا میخواستم همینو بگم مثلا اداعای باشعوریشون میشه اگه واقعا باشعورن تو بقیه موارد هم مثل این مورد خودشون رو بکشن کنار... بعضیا بد ذاتن شاید هم ازین قضیه خوشحال باشن(شاید فکرم خبیثانه باشه وبدبین بنظر بیام)ولی چیزیه که برا خودم اتفاق افتاد هم سر بارداری کیان هم سر بارداری کاوه...حنا واقعا کاملا حق داری یه عمر زحمت کشیدی که به یه نقطه امنی برسی ولذت ببری. 

دقیقا راجع به برادرشوهرت درست گفتی اینم باز برای خودم پیش اومده حنا نمیدونم براتون اینجا گفتم یانه مهدی وقتی مجرد بود داداشش یه بدهی سنگین بالا اورد که اگه مهدی کمک نمیکرد یا باید میرفت زندان یا خونش رو‌میفروخت ومستاجرمیشد....هنوز بعد۱۴سال نتونست خودشو جمع کنه....چون کلا بی برنامه هست ولی مهدی خیلی کمکش کرد بدیها رو داد وبیشترش رو بخشید و  ازش پس نگرفت....حتی وقتی باهم ازدواج کردیم تاهمین چند وقت پیش خیلی هواشونو داشتیم من بعضی جاها واقعا اذیت میشدم یه نمونش:بیمه ای که ماهانه پرداخت میکنیم مشترک هست الان نزدیک۱۰ساله که من اومدم اینا یه بار نرفتن لیست بیمه بگیرن یا تشکر کنن...اوایل خیلی اذیت میکردن و به زور بیمه زور بیمه رو میفرستادن تااینکه کارت یارانه رو ازشون گرفتیم  بیمه وشارژ ساختمون رو بااون پرداخت میکردیم من حرصم میگرفت میگفتم برا چی شارژ رو تو باید بدی درسته پول خودشونه ولی بذار این دغدغه رو خودشون داشته باشن مهدی میگفت نه شارژ رو نمیده اذیت میکنه وفلان.... چندین بار دعوامون شد تااینکه این سری بیمه گرون شد و نمیشه شارژ ساختمون رو‌پرداخت کرد... 

بعد الان چون کاوه هست دیگه سنگ اینا رو به سینه نمیزنه میگه اینهمه سال اشتباه کردم از سال بعد که بازم بیمه افزایش پیدا میکنه گفت دیگه باید بیمه رو جدا کنیم برا چی از حق بچه ها بزنم برا اینا....  همسرت حتی باید بخاطر همین موضوع که تو معرفت به خرج دادی بیشتر هواتو داشته باشه و با دلت راه بیاد بنظرم.