2777
2789
چه دوست نابابی اخ که میفهمم چی میگی اما از دوست بد و برادر یا شوهر ساده اره حتما بزار

خیلی هم حسود هست امیدوارم زن داداشم که اومد قیچیش کنه. داداشم باکسی درارتباط نیست که مادرم منزویه وباکسی ارتباط ندارن که حدااقل دورش کمی شلوغ باشه همین دوستشه فقط... صبح مهدی گفت کیان میگفت گوشم درد میکنه گفتم آماده شو بریم مدرسه بهش سربزنیم آماده شدیم وپوشک کاوه رو داشت عوض میکرد دیدم گوشیم زنگ میخوره حس کردم مدرسه باشه تاصدای معلمشوشنیدم شناختم گفت کیان میگه نمیتونم تحمل کنم رفتم دنبالش الان حوله گذاشتم رو گوشش ودارو دادم خوابیده تا نوبتمون شه. امروزم نشانه ی «د»رو یادمیگیرن دیشب باهاش تمرین کردم بچه چقد ذوق داشت و کلی کلمه با صدای اول وآخر و وسط د گفته بود رفت دوش گرفت لباس جدیدشو پوشید دلم براش سوخت🥺کاوه هم هست نمیشه کامل پیشش باشم میگه مامان برو پیش کاوه میبینه اوضاع بهم ریختس انگار دل اونم برای من میسوزه🥺

سارا انقد دلم یه سفر میخوادبرم یه جای سرسبز و فقط خوش بگذرونم وتیپ بزنم ولی باید کاوه بزرگترشه🥺 

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
خیلی هم حسود هست امیدوارم زن داداشم که اومد قیچیش کنه. داداشم باکسی درارتباط نیست که مادرم منزویه وب ...

ای واای طفلی  

چقدر ذوق داشت 

ببرش دکتر زودتر خوب شه .اره نشانه ها خیلی خوب بودن 

حق داری سخته با دوتا بچه کوچیک ،باور میکنی این روزا شرایط زندگی منم اونطوری نیس که بتونم سفر امسال تابستون هیچ جا نرفتیم منم دلم یک سفر می‌خواد یک سفر سه نفری بتونم برم چند روزی فقط فکر عشق و حال و سفر باشم 

از الان تصمیم گرفتیم عید بریم سمت جنوب یا ترکیه هیچی نشده ساز های مخالف زده میشه خونواده شوهرم از یک ور خواهرم از یک ور که من عید زایمان میکنم کجا میری اونا هم که پولاتون خرج نکنید هر سال سفر نمیشه 

باز تو راحتی کسی غر نمیزنه از دماغت نمیاره ما که سفر بریم قبلش چند روز باید غر و سرزنش و نگرانی ها و قیافه گرفتن خونواده شوهر رو بکشیم بعد هم موقع سفر و برگشت ماجرا داریم با دل خوش نمیزارن بری

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ای واای طفلی چقدر ذوق داشت ببرش دکتر زودتر خوب شه .اره نشانه ها خیلی خوب بودن حق داری سخته با دوتا ...

آره منتظرم نوبتمون شه الان جفتشون خوابیدن ومنم سبزی پاک کردم چون کاوه بیدارشه نمیشه پاک کرد میاد بهم میریزه  تازه خوردنم میخوره🤣🤣🤣🤣سارا کاش کاوه رو ببینی انقد خنده داره🤣🤣🤣🤣🤣

بنظرم اصلا برنامه هاتونو نگین برا چی برنامه ی عید رو از الان به جفت خونواده ها میگین که دخالت کنن...بیین آقا حامد میبتونی مرخصی بگیره وشرایط مالی دارین الان برین جنوب وعید هم خواهرت زایمان میکنه بمون کنارش بنظرم چون یادمه میگفتی موقع لیا هواتو داشتن خونوادت.♥️

من اصلا چیزی به کسی توضیح نمیدم واخلاق جفتمون طوریه نمیتونن چیزی بهمون بگن وگرنه پا بدم مادرم همش منفی ومن مخم نمیکشه.

من الان پولی هم برا سفرندارم طلاخریدم گفتم تااینا کوچیکن بخرم چون تا سه سالگی کاوه بنظرم یکم سخته حالا شیر رو بگیرم یکم راحت میشم وایییییییی سارا تو ماشین میشینه به همه چی کار داره سوییچ رو درمیاره ونمیده 🥲🥲🥲🤣🤣🤣🤣🤣 یادم نمیاد کیان همچین کارایی کرده باشه الان تو ماشین بودیم سر کیان رو گذاشتم روپام گوشش روماساژ میدادم اومد رو کله ی کیان نشست🤣🤣🤣🤣🤣میخواست بوسش کنه😁 کیان تو ماشین میخوابیدصداشم درنمیومد🥺

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
آره منتظرم نوبتمون شه الان جفتشون خوابیدن ومنم سبزی پاک کردم چون کاوه بیدارشه نمیشه پاک کرد میاد بهم ...

عی جانم کاوه شیطون هست و باهوش تر 

خوب کاری میکنی که طلا میخری 

من نمیگم حامد. میگه 

اره خیلی دوس دارم ببینم کاوه و کیان رو 

عی جانم کاوه شیطون هست و باهوش تر خوب کاری میکنی که طلا میخری من نمیگم حامد. میگه اره خیلی دوس دارم ...

به آقا حامد هم بگو اصلا نگه،نگاه با گفتن چیا میگن چقد خرج میکنین چقد فلان و...مشتت که بازنشه هیچی ازت نمیدونن من همیشه گفتم شماها ازمن بیشتر اطلاعات دارین تا دوروبریام...  حتما میذارم 

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
سلام دوستان عزیزم خوبین ممنونم از دلگرمیهاتون ،ببخشید که دونه دونه ریپلای کردم ،الهی که همیشه خوب و ...

بلوجانم سلامممم

طبیعیه 

قلب دیگه تو بیرون قلب تپیده و الان ازت دوره

بنظرم چاره ای نیست باید نیمه دوم لیوان رو ببینی

پسرت ماشالله بزرگ شده 

و تا ده سال آینده تو حتی نوه دار میشی😍😍

اون بزرگ میشه خانواده تشکیل میده و تو لذت جوانی و همسر و بچش رو میبری

عزیزم وابستگی هم تو رو داغون میکنه هم به پسرت حس عذاب وجدان میده قوی باش

یه مادر قوی که انگیزه میده نه یه مادر وابسته 

تو باید به خودت افتخار کنی عزیزممم 

لذت دانشجو شدن پسرت رو ببر

بزار به جای دلتنگی از تجربیاتش بهت بگه 

آره منتظرم نوبتمون شه الان جفتشون خوابیدن ومنم سبزی پاک کردم چون کاوه بیدارشه نمیشه پاک کرد میاد بهم ...

پاییز 

تو چون مادر و پدر شوهر نداری 

شرایطت اینجوریه

ماهم به خواهر و برادر و خانواده من توضیحی نمیدیم

اما مگر میشه از دست سوال جوابای مادرشوهرا در رفت… اونم همسرم بهش میگه 

من قشنگ سارا رو درک میکنم

ما تیرماه خواستیم بریم سفر خواهرشوهر وزه م کاری کرد کنسل شد هنوز نرفتیم و با این وصعیت پروازا امکان رفتن واقعا کمه

اونروز تو فاتحه مادربزرگ شوهرن فهمیدم خواهرشوهرم شماره دعانویس برای مامانش گرفته داشت بهش میگفت سوپرایز مامان برات شمارو رو پیدا کردم

چرا دنبال این چیزاس 

چون فهمیده شوهر من برای من کادو گرفته برای تولدم به جبران تولدی که براش گرفتم

یا دنبال خراب کردن ذهنیت شوهرمه چطوری با اعلام کردن پنهان کاریایی که از شوهرش میکنه و برای شوهرم تعریف میکنه

اصلا داشتن پدر و مادرشوهر خصوصا باسواد و سرزنده از نوع خانواده شوهر ما واقعا سخته

تو وقتی اومدی که پدرشوهرت رو جا بوده و زن هم نداشته …

ببین من مادرشوهرم کمه خاله شوهرمم بدتره

اونروز انقدر جلو من شوهرمو بوسید شوهرم که خجالتی گفت بسه خوردیم دیگه گفت خوردنی هم باشی میخورمت😬😬😬

من فقط داشتم نگاه میکردم

پاییز تو چون مادر و پدر شوهر نداری شرایطت اینجوریهماهم به خواهر و برادر و خانواده من توضیحی نمیدیمام ...

هووووف اینا دیگه کی هستن چقدم باهم متحد هستن همسرت اصلا نباید بگه میبینه بازخورد خونوادشو بلاخره آدم بهش یه جاهایی ثابت میشه من حتی به مامانمم توضیح نمیدم مثلا دیروز کیان که مریض شد رو حتی نگفتم چون مخم نمیکشه یا مثلا زنموی شوهرم تامیاد سوال پیچ میکنه همچین میپیچونمش که خودش گیج میشه اصلا نم پس نمیدم برااینجور آدما،میدونم سخته ها درمقابل پدرشوهرمادرشوهر در رفتن دوستمم بنده خدا اسیربود از نزدیک شاهد بودم ااالان که به این سن رسیده خیلی بهتر مدیریت میکنه...اونا میخوان حرصت رو درارن اون لحظه اصلا نگاه نکن خودت رو مشغول کن...به شوهرت به هرطریقی شده حتی اجبار هم شده بگو اصلا درمورد مرخصیا واینا بهشون چیزی نگه تاپرسیدن مرخصیتون کی هست؟بگه معلوم نیست

...وقتی مرخصی گرفتین وتصمیم گرفتین دوتایی برین سفر هم چیزی بهشون نگین....


هی خواهر پدرشوهرم روهمون تخت حکومت میکرد فقط‌شوهرم قاطع بود ورو نمیداد به هیچ احدی باز خونواده ی همسرای شما ته تهش شوهرتون رو دوست دارن پدرشوهرم میگفت من سالم شم اولین نفر مهدی رو ازینجا بیرون میکنم به همین صراحت جلو من میگفت مهدی که کل زندگیش رو همین پدر به گندکشید تازه روزی سه بار ایزیلایفشم عوض میکرد...زمانی که فلج شد بچه هاش آرامش گرفتن روح وروان بچه هاشوداغون کرد دیگه جسمشونم داشت داغون میکردکه خدارحم کردو بردتش.

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
پاییز تو چون مادر و پدر شوهر نداری شرایطت اینجوریهماهم به خواهر و برادر و خانواده من توضیحی نمیدیمام ...

چجوری تونست کنسل کنه؟  چقد بدبخته که دنبال دعانویسه تو نظر من خواهرشوهرت از خواهرشوهرمن ساده ترو بی دست وپا تره مامانش جمعش میکنه خب تاکی؟ آینده مگه مادرش هست؟ بچش چی....

از آدمای حسود باید دور بود خسته شدم هی دایره تنگ تر میشه از شب تولد کیان دیگه تصمیم گرفتم جاریم رو دعوت نکنم هم خودش هم پسرش حسودن خواهرشوهرت بااینکه توشرایط خوب بزرگ شده چون خودش هیچی نیست وشوهرشم که ظاهرا هیچی به تو وموقعیتت وهمسرت حسادت میکنه

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️

دارون بارون میباره(البته در حدچندقطره😁) کیان دیروز باهمون حال بدش یکم آرومش کردم که تکالیفش رو انجام بده کاوه خوابیدو نور خونه رو کم کردیم دفترومدادش رو بردم پیشش گفتم کیان با نور گوشی تکالیف رو انجام بده من وقتی بچه بودم گوشی که نبود وقتی برق میرفت با فانوس درس میخونیدم گفت با فانوس 😍😁گفتم آره میخوای بزنم عکسشوببینی؟ گفت نه من دیدم خونه ی مامانی تو اتاقت بود... مینوشت ومنم هی حوله ی گرم میذاشتم رو گوشش...بعدش که کاوه بیدارشد یکم باهم بازی کردن همچنان درد داشت یهو گفت ااا مامان من ریاضی باید بنویسم خانوم برام علامت زده کتابشو اورد دیدم درست میگه وحل کرد....براش تخم‌مرغ آب پز کردم خورد وداروهاشو دادم و خوابید صبح هم پاشد گفتم کیان بیا نگارشتم بنویس که عقب نمونی یکم از حسن یزدانی براش مثال زدم گفتم ببین بااینکه کتفش در رفته بود بازم کشتی گرفت ومیدون رو خالی نکرد همه بهش مینازن دیدی چقدمازندرانیا براش آهنگ میخونن😍 یا از موقع مدرسه ی خودم گفتم که حتی با تب شدید درسمو میخوندم..‌.

خداروشکر معلم خوبی داره وخیلی به دلم میشینه انگارکه سالهاست میشناسمش 😍

صبحونه خوردو داروبهش دادم ولی استامینافن ندادم که خوابش نگیره وگفتم این دردت دورش باید بگذره وباید تحمل کنی بمونی سرکلاس مزاحم درس خانوم نشی گفت نه مامانی اصلا درد ندارم ازشم تشکر کردم که حالش بدبود به معلمش گفت،گفت مامانی خانوم انقد مهربونه گفت کیان سرت رو بذار رو میز چشاتو ببند نمیخواد درس بخونی🥺

الانم کاوه پهلوون و مهدی خوابن...من صبحونه خوردم و منتظرم کاوه بیدارشه نهاردرست کنم... شامم دلم میخواد آش بذارم کاوه عاشق آش و سوپ وحبوبات هست گوشت نمیخوره🥲😐 کیان بدون صدا میشنست کباب میخورد من کیف میکردم ولی اصلا اهل سوپ وآش واینا نبود میگه مامانی کاوه گوشت نمیخوره ولی خودش گوشتیه🤣🤣🤣🤣🤣


آخ الان جنگل میچسبید😍😍😍😍آدم پایه داریم ولی شرایط نداریم 🤣🤣🤣🤣🤣

روز پاییزیتون به شاید وبارونی😍😍😍😍

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
هووووف اینا دیگه کی هستن چقدم باهم متحد هستن همسرت اصلا نباید بگه میبینه بازخورد خونوادشو بلاخره آدم ...

خیلی 

مادرشوهرم یک تنه همه ی اقوام رو میچرخونه 

و از طرفی همه بهش احترام میذارن هم زمان ازشون بدش میاد چون ذات خوبی نداره

من که اصلا نمیگممم

نه پروفایل میذارم نه حرفی میزنم فقط روزمرگی و حرفای عادی

ولی خب همسرم فکر میکنه خیرخواهش هستن 

مثلا قضیه کادو رو چجوری گفته

مامانش همون شب زنگ زد احوالپرسی کرد خب تولد منم بود

روز بعد زنگ زده که خانمت چقدر شاد بود صداش هااا چیکار کردی براش

در صورتی که من معمولی صحبت کردم 

همسرمم براش تعریف کرده

جالب اینجاست که منو میبینه اصلا به رو خودش نمیاره که از شوهرم آمار گرفته

و اینکه میبینه همسرم زیاد سمتشون نمیره و یه چیزایی قایم میکنه دوباره دست به جادو جنبل شده

پاییز تو چون مادر و پدر شوهر نداری شرایطت اینجوریهماهم به خواهر و برادر و خانواده من توضیحی نمیدیمام ...

اره پدرشوهر و مادرشوهر فرق میکنن با خواهر و برادر 

به خصوص که توی یک ساختمان باشی شرایط من از شرایط شما هم وخیم تر 

اینکه ناهار جی میخوریم کی میخوابیم کی بیداریم‌چی‌مسخریم‌کجا میریم خونه ایم خونه نیستیم همشو میدونن نمیشه دروغ هم گفت چون زود میان دم در دروغ درمیاد

یک نمونه رو میگم مثلا ما دیشب حامد زنگ زد بیایید یک دور بزنیم و میوه اینا بخریم داشتیم میرفتیم ،حامد وداداشش مجردش با هم اومده بودن ،تا من ۳۵ پله رو بیام پایین مادرشوهرم زودتر تو کوچه بود،مثلا  اشغال ها رو هم بزاره ،بعد برادرشوهرم چند بار تکرار کرد مامان تو هم باهاشون برو دیگه ما هیچ کدوم واکنش نشون نمیدادیم نه تایید میکردیم نه نه میکفتیم ،بعد پرو پرو برگشته برادرشوهرم میگه منتظر تعارف از طرف شماهاست بیادها😐بعد من گفتم عه ،تعارف لازم نیست که اگه دوس داره بیاد مگه غریبه ایم ،بعد حامد دید مثلا من رضایت دادم برگشت بعد چند دقیقه مه میخواستیم سوار ماشین شیم گفت بیا دیگه مامان ،برای اومدنش حرفی ندارم خب من شاید دوس ندارم بدونه چی میخریم چی نمیخریم چی داریم چی نداریم 

مثلا یک چیزی بخواد میدونه که من دارم و اکه بگم ندارم میگه اون روز خریدید که😐مثلا دیروز لیا گیر داد بابا من شیرینی تر میخوام خودش رفت چنتا انتخاب کرد 

بعد من مطمئنم انتظار داشتن از هرکدوم یک چنتا بزارم بدم بهشون نه برای خودشون ،برای اون برادرشوهر کوچیکم میخوان ،منم ندادم ،یا مثلا دیشب ساعت ۱۱شب زنگ زده در و باز کنید اینا خوابیدن من حوصله ام سر رفته😐بخدا ارامش نداریم 

چهارشنبه عصر خواستم عصری دو ساعت بخوابم بعد پنج عصر در میزنه حوصله سر رفت بیا اینو از اینستا سفارش بده بپرس چنده و فلان،یک مدلی پسند کرده میکه کرمی شو تو بردار سیاه شو من ست کنیم 😐من چرا باید کفشمو با زن پنجاه ست کنم


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز