بچه ها از روز اول نامزدی با خانواده شوهرم با من مشکل دارن تا الان هیچ بدی نکردم و همیشه با خوبی و احترام برخورد کردم ولی اونا همیشه با من لج هستن و از من خوششون نمیاد و دوستم ندارن و تا بعد دو سه سال به اصرار شوهرم برای بار دوم خانواده شوهرم رو دعوت کردم و تا حالا یبار دعوتشون کرده بودم اونم با رفتارای بدشون غذا نخوردن و اخم و بی محلی بود . برای بار دوم که دعوتشون کردم میخواستم یه نوع غذا بزارم خورشت و برنج و ولی شوهرم گفت نه چند جور غذای جدید درست کن ودسر و کنارشم سوپ بزار و خلاصه منم گفتم بزار درست کنم و نخواستم بزنم تو ذوق شوهرم و گفت شربت نیار از راه اومدن و من یه نوشیدنی بلد بودم با شیر و قهوه و شکلات و یخ اونو درست کردم و از در که خانواده شوهرم اومدن با من سرد برخورد کردن ولی من با روی خوش و لبخند باز بخاطر شوهرم گذشتم نوشیدنی رو آوردم هیچ کدوم لب نزدن و گذاشتن کنار و شروع کردن ما از اینجور چیزا دوست نداریم و غذا هم یه کاسه سوپ کشیدن ما سیر هستیم و اشتها نداریم و برگشتن خواهر شوهر و جاری اسم این غذا چی بود و مسخره میکردن یا میگفتن آدم یه نوع غذا باید بزاره مهمون احساس راحتی کنه نه چند جور منم اشک تو چشمام جمع شدم وهیچی نگفتم تا آخر شب من واقعا نمیدونم چیکار کنم با این اخلاقشون همش گذشت میکنم و کوتاه میام شما جای من بودین چیکار میکردین