2777
2789

هستم

فقط 17 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خب بچها منم به ارزوم رسیدم بلخره بیبیم مثبت و باردارشدم(مامان دوتا فرشته کوچولو)ولی خب تو هفته های پایین قبل از شنیدن صدای قلبشون خدا اونارو ازم گرفت🙂ولی ناامید نمیشم اونا بااومدنشو امید زندگی رو ب قلب من اوردن من بازم تلاشمو میکنم شمام برام دعا کنید 🙏♥️♥️🙂۱/۲/۰۳ من ددباره مامان شدم🥺

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

کسی که یه بار ولت کرده دوباره ولت میکنه خوشحالی نداره واقعا

رویای مرگ شاید بهانه ایست برای تحمل کابوسی به نام زندگی .......                                                               اگه توی یه کشوری درآمدِ یه آرایشگر بیشتر از یه معلمِ به این معنی نیست که پول تو درس خوندن نیست ،،،، به این معنی هست که مردم از قیافه ی زشتشون بیشتر خجالت میکشن تا مغز خالیشون ......                                                       ماها که بابامون پولدار نبوده یه چیزی رو خوب یاد گرفتیم ،،،، اینکه خیلی راحت قید چیزایی که دوس داریمو می‌زنیم ، پس یه لطفی در حقمون بکن سلطان ، اگه دوسمون داری           زیاد ناز نکن ......                                                                      💫 من یه اسفندی ام 🌨️ مغرور ، جذاب ، لجباز 💫

بچه ها موضوع از این قراره که ما همو خیلی دوست داریم خیلی زیاد

اون اوایل رابطه وقتی رابطمون مجازی بود و یماه هم نشده بود فهمیدم با ی دختری چت میکنه

بعد رفتم ازش توضیح خواستم

گفت قسم میخورم مال قبل تو بود و میخواستم کم کم بزارمش کنار ک دلش نشکنه و بلایی سر خودش نیاره

قسم خورد منو دوست داره و ب اون حسی نداره

منم خیلی دوسش داشتم و نتونستم ولش کنم

با اینکه همو ندیدیم ولی دوسش داشتم

تااینکه قرار اولو گذاشتیم

اون خیانت باعث شد هی بش شک داشته باشم بخاطر همین ازش خواستم اسممو بزاره بیو ک مشخص شه با کسی حرف نمیزنه و گذاشت

گذشت و گذشت تا قرار دوم

قرار دوم تو ماشین بودیم و ی گوشه جاده پارک کرد

حرف میزدیم و اینا ک ی پیرمرد اومد نزدیک ماشین با موتور

اونم پیاده شد با اقاهه حرف میزد یهو دیدم پیرمرده میاد سمت ماشین و منو تو ماشین میبینه و علی(اسم کسی ک دوسش دارم)ب پیرمرده گفت حق نداری دست بزنی ماشینم ناموس تو ماشین نشسته و نامزدمه

منم خیلی ترسیدم علی سوار ماشین شد که بریم ولی پیرمرده ول کن نبود در سمت علی رو باز کرد و علی درو محکم بست

و با هم از اونجا رفتیم

ادامش پست بعد

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز