داریم طلاق میگیریم یه طفل معصوم دو ساله داریم ..بابای این طفل معصوم دو شب پیش اومده بود میگفت باید از خونه برید بیرون چون باید پسش بدم به صابخونه..بعدشم هرجا دوس دارین برین! شمشیرشو از رو برامون بسته ..چنتا وکیل گردن کلفت گرفته کلی پول خرج میکنه تا چندرغاز حق و حقوقی که بهمون میرسه رو پایمال بکنه ..من اون پولو میخوام تا برا بچم سرپناه بگیرم ادامه زندگیمونو بتونیم بگذرونیم ولی اون پست فطرت حاضر نیس یه قرون بهمون بده..همون آدمیه که چندین ساله تمام پول و سرمایش دست باباشه و بخاطر اینکه باباش ناراحت نشه ازش پس نگرفت ..زندگیش بخاطرش رفت رو هوا...بهش گفتم از اونجا بیا بیرون صفر مطلق ..مالتم ببخش بیا برو کارگری کن خرجمونو دربیار گفت نه نمیتونم به صلاحم نیس..صلاح خودشو به صلاح بچه شیرخوارش ترجیه داد...
با چهل سال سن به باباش وابستس میگه نمیتونم بابامو ناراحت بکنم نمیتونم بی خانواده بشم ولی حاضر شد بچه دو ساله خودش بی پدر بشه..حتی حال بچه رو نمیپرسه
چون بهش گفتم حقتو جدا کن تمام دنیا رو علیهم بسیج کرده هیچی بهم نرسه و با دشمنی تمام داره طلاقم میده ..ولی چندین ساله باباش چنبره زده رو حق و مالش و نمیده بهش عین خیالشم نیس و میگه بدون بابام نمیشه زندگی ....