طبق تجربم گفتم خودم پول و شغل نداشتم دخترمو دادم ب شوهرم ۴ساله بود راحت داد ب مادر شوهرم خودشم هرشب با یکی صیغه و پارتی مهمونی
خاله شوهرم سرش هوو اومد دخترش گرفت دوتا پسراشو حدودا ۱۲_۱۳ساله بودن انداخت ب جون نامادریه اخر زنه طلاق گرفت خاله برگشت سرزندگیش
من فقط طبق اونچه دیدم و رنجی ک خودم از دوری بچم کشیدم واست نوشتم