بچه ها من تازه جدا شدم.فامیلامون مخصوصا پدری همشون باهم خوبن و زن عموهام ازینان که یکسره با زبون بازی دامادهاشونو کنارشون نگه داشتن و مادر من اصلا زبون باز نیس و از دور شنیدم که پشت سرمون گفتن عرضه نداشتیم دامادداری کنبم!.عروسا و دخترعموهامم کلا ازین شوهریان ک همه زندگیو توشوهربچه بچه میبینن.امسال باهیچکدوم رفتوامد نکردم اما مامانم همش طعنه میده که تو ضعیفی که خجالت میکشی رفتوامد کنی ابرومو بردی!چ ربطی داره؟خب وقتی توجمعشون قرارمیگیرم حسرت میخورم و جوشونو دوس ندارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خوب کاری میکنی توفامیل پدری من زن و شوهر فامیل هم بودن و جدا شدن شوهره هم رف ازدواج کرددیگه زنه هیچچچچ جا نمیره نه خونه فامیل نه مراسم نه عروسی فک کن عروسیه داداششم نیومد