ازدواج که هم جنبه دردناک داره هم جنبه مثبت
مشکلی که برام پیش اومد و حالم بد کرد احساس میکنم بعد از اون خیلی اتفاقات تلخ دیگه هم افتاد
کسی که عاشقشم و خدا خودش می‌دونه چه قدر دوستش دارم ولی ازم دوره تنها معجزه خدا میتونه اونو بهم بده
شغل و کارم که رو هواست
جو خونوادم که گاهی آنقدر تلخ میشه که میخوام بمیرم
اوضاع مالی متوسط که اگه بهتر بود آرامش بیشتری داشتم
خراب شدن زندگی زوجین مخصوصا وقتی بچه دارن، بعد از 5 سال زوج درمانی هنوزم این موضوع اذیتم میکنه و قلبم رو به درد میاره
بچه نداشتنم برخلافه همه دوا درمانها
فوت پدرم.....از ریشه داغونم کرده
کاش مادرم جواب تلفنمو میداد ، میخوام باهاش در مورد غصه ای که قلبممو درد آورده حرف بزنم
نبودش. فکرش... 💔
درحال حاضر حرف پدرم که نیم ساعت پیش بهم گفت💔
بهم گفت فلان فلان کارو بکن فلان جوری بگرد شاید یکی اومد گرفتت💔💔💔حس میکنم خیلی سربارم
اول فوت مامانم بعد اینکه ۴سال مادرشوهر نادان و دختراشو تحمل کردم. البته از عید امسال تصمیم گرفتم راهمو جدا کنم. لیاقت ندارن
اینکه ۷سال عمرم گزاشتم پای یه پسر باجون دل قلبم دوسش داشتم
آخر سررفت خیانت کرد
با وجود خیانتش باز دوسش داشتم جداشدم ازش ولی یادش میفتم قلبم میخاد تیکه تیکه شه چرا اصلا باهم روبروشدیم
بزرگترین حسرتم اینه که تو مجردی وضعیت مالیمون خیلی افتضاح بود
و آرزوی خرید یه مدا دبه دلمون موند
