چیزای زیادی هستن که قلبمو به درد میارن...
یکی پدرمه... بیماری روانی پارانویید داره و زندگی ما رو تباه کرد.. بخاطر همین ازدواج اجباری داشتم... همین عامل باعث شد به شدت احساس بی پناهی کنم... توی دعاهام همیشه به خدا میگم من یتیمم 😭 خیلی با من بازی های روانی کرده...
من خیانت دیدم ولی نتونستم خودمو از این زندگی بیرون بکشم... بازم به خاطر مورد قبلی... مثل یه سایه سیاه دست و پامو رو بسته
شخصیت خانواده شوهرم که خیلی دو رو هستن... مادرشوهر و خواهرشوهر تا حالا خیلی دلمو شکوندن...
اینکه به خاطر محدودیت هام نتونستم به آرزوهام برسم...
خیلی دست و پامو بستست از هر لحاظ
و خیلی چیزای دیگه