حس می کنم از دستت ناراحت ، بخاطر همین کارش یکم از زندگی ناامید شدی
به نظرم بهتره پس تو کلاس های آموزشی مثل یوگا شرکت کنی تا حالت بهتر بشه ، چون خیلی برای پروستات خوبه ، پس منم نظرم دقیقا همینه
من بهت دروغ گفتم ، بزار راستشو بگم.... راستش حسم میگه علی یه مشکلی داره ، اون از دستت خیلی ناراحت و میخواد از تو جدا بشه و بره با آیدا ازدواج کنه
اینجوری واسه هر دوشون بهتره
چون تو بین اونا قرار گرفتی ، باید خودتو جای آیدا قرار بدی و بهترین انتخاب رو بکنی ، وجود تو میتونه آینده آیدا رو یا علی خراب کنه ، به نظرم بهتره با آیدا راجب اون صحبت کنی ، چون به نظرم اگه اینکارو نکنی ممکن علی به دوستش بگه که همون کاری که قبلا داشته بود ، انجام میداد رو تو اون کارگار قدیمی که مادر بزرگ پدرش به اون داده بود ، ولی اون ازش نگهداری نکرد و نابود شد ، بعدش قرض بالا آورد ، واسه همون بود که آیدا و پدرش درباره اون قضیه ی داییشون که قرار بود پیش آیدا برای یسری کار ها بره و گفت بیاد پیش تو تا با هم مسافرت برید ، و آره دیگه کامل توضیح دادم داستان از چه قرار