دیشب زنگ زدم به مادرشوهرم گفتم چهارشنبه سوری یعنی امروز ما میایم خونتون،گفت باشه بیاین
از اون طرف جاریم یه هفتست همش میگه من میخوام برم خونه مامانم کسی نباید منو دعوت کنه و فلان(جاریم ادمیه که تو این سه سالو نیم که عروسی کرده مادرشوهرمم دعوت نمیکنه اصلا چه برسه به ما،عوضش خودش بارها اومده خونه من خورده و رفته)منم خوشم نمیاد اصلا اون بیاد خونم دیگه،دیشبم فکر کردم اون میره خونه مامانش منم فوقش میرم خونه مادرشوهرم یه چیزی میخوریم باهم خب
دیگه شب که شوهرم اومد گفت نخیر ما نمیریم تو به مامان زنگ بزن بگو اون بیاد خونمون
حالا الان