2777
2789

قبلا یکبار کامل گذاشتم برداشتم.....خیلیا ندیدن ازم خاستن که بزارم ولی اون روز چون کار داشتم نتونستم.... الان کامل میزارم و اگه عکس ها براتون تکراری هست عذر خواهم...

تک تک میزارم برمیدارم..هرکس هم ندید بگه باز میزارم براش 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بذار

ایام خشکسالی و قحطی کشاورز رفت پیش آسیابان بهش گفت"تو رو به روح پدرومادرت بچه های من دارن از گرسنگی میمیرن یه خورده به ما گندم بده" آسیابان یه مقدار گندم ریخت تو دستمال گره زد داد بهش.کشاورز همینطور که میومد داشت دعا میکرد میگفت"خدایا به حق عزتت گره از مشکلات مردم باز کن گره از گرفتاری های مردم باز کن گره از قحطی و خشکسالی باز کن" انقد گره گره کرد تا این گره های دستمال بازشد همه گندم ها ریخت روی زمین چنان عصبی شد رو کرد به خدا گفت: سالها نرد خدایی باختی🦋این گره از آن گره نشناختی؟🦋 آن گره راچون نیارستی گشود🦋این گره بگشودنت دیگر چه بود؟🦋کشاورز تا برگشت گندم هارو از روی زمین جمع کنه: چون برای جستجو خم کرد سر🦋دید افتاده یکی همیان زر🦋 یه صدایی در درون بهش گفت: تو مبین که بر درختی یا به چا🦋تو مرا بین که منم مفتاح راه🦋 سجده کرد و گفت:کای رب ودود🦋من چه دانستم تورا حکمت چه بود؟ :)   
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز