۲ ماهه رفتم سر خونم
شوهرم ازم ده سال بزرگتره و میگه سنم زیاده بچه میخواد 😬
خیلی دوسم داره بهم ثابت کرده اینقدر بهم توجه میکرد☹️ ک الان حسادت میکنم و دلخور میشم بهم کم توجهی😔 میکنه و میره سمت بچه های داداشش دقیقا هم از همین میترسم ،بچه بیارم منو نادیده بگیره 🫥😶
چند وقته همش دنبال یه تغییری هم هستم آخه احساس میکنم دیگ به چشمش نمیام اعتماد به نفسم اومده پایین🫥 چیکار کنم توروخدا کمک کنین 🥺
من سنم کمه حاجی آقا میگه سنم زیاده وقتی پدر شدنمه
شوهر منم خیلی ب برادرزاده هاش وابسته بود
ولی من ک بچه اوردم فاصلش کم نشد همونقدر بود ب بچمونم خیلی توجه میکرد ولی منو نادیده نگرفت
من همش تو این شرایط میگفتم ینی اگ خودمون بچه دار شیم بازم ب من بی توجهه و ب بچع توجه میکنع حسادت میکردم ولی الان وقتی به بچمون توجه میکنه کیف میکنم هرچی بهش اهمیت میده بهم میچسبه همه ی حسادتم رفته
برای من ک اینطور بود
بخدا اگ یروز نمیدیدشون نمیخابید
جایی میرفتیم اگ دو روز میموندیم میگف دلم برا بچها تنگ شد
فکر میکنی خودت بچه بیاری دوست داری همه بهش توجه کنن
شوهرت یه چیزی بگه بهش میکشیش نگران نباش منم بچه هر کس میبینم کلی قربون صدقش میرم کلن بچه دوست داریم
جدی شمام اولش میترسیدی بچه بیاری ک بی توجهی کنی بهتون ؟؟
آخه وقتی یکی اینقدر بهت توجه کنه بعد یهو نادیدت بگیره خیلی بده احساس تنهایی میکنی سخته برام واقعا با خودم میگم واسه بچه های داداش اینجوریه بچه خودش باشه ک کلا دیگ منو نمیبینه
ازش وقت بگیر بگو هنوز آمادگی ندارم یکم بهم فرصت بده هنوز خیییلی زوده..بعدم اون حس حسادتت طبیعی هست چون تازه ازدواج کردی به خودت بفهمون که دلیلی برای حسادت نیست هنوز خیلی مونده اخلاقای شوهرت دستت بیاد من چهار ساله ازدواج کردم هنوز در حال کشف شوهرم هستم..
