میگه دائم داره نبش قبر میکنه خیلی خسته ام
من میدونم شوهرم خیلی اخلاقای بد داره ولی من به هیچ وجه شرایط طلاق ندارم مجبورم بسازم تا میام خودمو با زندگیم وفق بدم مامانم شروع میکنه از روز اول نامزدی هر حرف و چیزی بوده میگه اینجوری کردن اونجوری کردن باهامون
نترس شوهرت خوبم بود باز مامانت یه چی پیدا میکرد که ناراحتت کنه
کم ببینش،بحث رو عوض کن ،بگو اینارو بم نگو حالم بد میشه
هر چی میگم بین همه از این حرفا هست همه توی زندگیشون مشکلاتی دارن باید ساخت چاره ای نیست ولی حرف توی گوشش نمیره
بهش بگو مامان منو تو و بابا رو که نگرفته کتک بزنه یا بلایی سرمون بیاره
همیشه هم احترامتونو گذاشته پس انقدر اذیت نکنید
با این مامانی که داری باید شوهرتو‌بزاری رو‌سرت .طلاق چیه
تا شروع کرد حرف بزنه بگو بی خیال و حرف عوض کن!
دیگه خیلی مصر بود واس رو مخ رفتنت بگو همینو بهش!
بگو دلت میخاد طلاق بگیرم چرا دلسردم میکنی از شوهرم!دیگه حرف نزن ازش
مادر شما خیلی کارش اشتباهه. یه بار باهاش دعوا کن. بگو اگه بگی دیگه نه من نه تو. مودبانه بگو دخالت نکن
بهش بگو مامان گذشته تموم شد و رفت اگه دوست داری برگردم بیام‌بشینم ور دلت هی بگو چون داری من پر میکنی
بخدا که آزارش حتی ذره ای به اونا نرسیده
بدی که به من کرده هم خسیس بودنشه و اینکه اهل مسافرت و این حرفا نیست
اونسری میگم همین که اهل کارو زندگیه و چشم پاکه و اهل دود و دم نیست خوبه مامان برگشته میگه خیانت میکرد بهتر از این بود که خسیس باشه
