2777
2789
هرچى فک میکنم دعواى انچنانى نداشتیم ولى من خیلى زیاد سر هرچى یه وقتا غرغر میکنم و الکى قهر میکنم همسرمم طفلک صداش در نمیاد وفقط منت کشى کرده تو این ٢،٣ سال طفلک تاحالا بهم 'تو' هم نگفته

عزیزم کاملا با نظر الهه جون موافقم. شوهر من هم دقیقا همین بود و منم کلا آدم غر غرویی بودم. واقعا هر کسی صبری داره و امان از روزی که صبرش تموم بشه. من بعد از 8 سال زندگی اینو فهمیدم امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی

خدای بینظیرم، شکرت

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اولبن بحثمون یکماه بعد از عروسیمون بود.سر اینکه خواهرزادهش کهیه پسر بیست ساله بود میخواست بیاد چند روز خونمون بمونه.من تازه عروس بودم دلم میخواست تو خونه چهل و پنج متریم راحت باشم اما با اومدن اون نمیشد.که اومد و تا یک ماه موند.دلم خوش بود تازه عروش بودم همش تو خونه چادر سرم بود. شوهرم هم خب روش نمیشد چیزی بهش بگه.بخاطر بحثمون برام گل آورد و عذرخواهی کرد کلا زیاد مهم نبود دعوامون ولی اینکه اول زندگی یکماه مهمونداری کردم تو ذهنم موند.
اولین بحث و دعوای شدید یک روز بعد از عروسی و تا یکسال هر روز،هر روز دعوا داشتیم،چه روزای بدی اما بعد از یکسال یکم بهتر شد و اول تبدیل به هفته ای یبار بعد ماهی یبار و الان خیلی دیر به دیرتر میشه،اما هنوزم رابطه به دلم نمیشینه چون هنوزم خانوادهامون در درجه اولن و بعد همسرم و من دلم میخواد با همسرم در درجه اول باشیم
فاطمه جون من سوراخ بین بطنی داره بی زحمت یه صلوات براش بفرسین که سوراخ بسته شه و به عمل نکشه ممنون
ما زیاد دعوا کردیم سال اول چون پدرشوهر من برعکس مادرش خیلی دخالت میکنه و دستور میده . اولین دعوا سر این بود که عید نوروز دست خالی امدن خونه ما و برای من ختی ١ شاخه گل هم نیاوردن . و این خیلی به من فشار اورد و وقتی من اعتراض کردم دعوا شدیدی شد شوهر من کلا کمی عصبی و تابع خانواده است متاسفانه الان ١ ساله که کمی دعواها کمتر شده و سعی میکنه صحبت کنه البته برای اینه من رابطه ام رو کم کردم
اولین دعواى ما مربوط به زمانى بود که تازه از ماه عسل برگشتیم خونه مون تهران و همه ى خانواده ش همون شب از شهرستان اومدن خونه ى ما! چند روز هم موندن. من تازه عروس، خسته. یادمه هنوز مارک دیگام بهش بود. اصلا بلد نبودم کارى کنم. دانشگجو هم بودم و کلاسام غیبت خورده بود. این بود که مشاجره ى اساسى داشتیم.

چه بیشعور و نفهم بودن خانواده همسرت
اولین دعوا ک نه بحث و دلخوریمون روز عقد بود که تو آتلیه برا ژست عکس سرمجلسی سرش خورد ب موهام منم حساس بودم دعواش کردم خخخخ هنوزم گاهی میگه او روز دعوام کردی
خدایا مراقبمون باش ...
هرچى فک میکنم دعواى انچنانى نداشتیم ولى من خیلى زیاد سر هرچى یه وقتا غرغر میکنم و الکى قهر میکنم همسرمم طفلک صداش در نمیاد وفقط منت کشى کرده تو این ٢،٣ سال طفلک تاحالا بهم 'تو' هم نگفته

ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻟﺖ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻜﻪ ﻫﻤﺶ ﻣﻨﺖ ﻣﻴﺬاﺭﻩ ﺳﺮﻡ
ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﺟﺮﻭﺑﺤﺚ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ اﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺮاﺏ ﻣﻴﺸﻪ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺳﺮﻩ ﻳﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ اﻟﻜﻲ ﻣﻨﻮ ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺑﭙﺮﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﻌﺪﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻓﺤﺸﻬﺎﻱ ﺭﻛﻴﻚ ﺩاﺩﻥ...اﮔﻪ اﺯﺵ ﺑﭽﻪ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ﻳﻪ ﻟﺤﻆﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻧﻤﻴﻤﻮﻧﺪﻡ
دوستان من شب عروسی خانوادم آمون دعوا کردن مقصر برادر شوهر و زنش بودن ولی خداروشکر بعد از یکسال و نیم الان آرامش دارم ما همیشه بخاطر خانواده هامون دعوا میکنیم ولی حل میشه خداروشکر کنین و انرژی مثبت بگیرین از توکلتون
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز