2777
2789
من شوهرم بچه ی شماله و من بچه ی تبریز.چند روز قبل عقد اومده بود تبریز.واسه حلقه دوتایی رفتیم خرید. خونوادم اصرار داشتن دوتایی باهم بریم واسه خرید تا راحت بتونیم انتخاب کنیم. من و شوهرم هرچی به داداشم اصرار کردیم که باهامون بیاد(آخه اون تو این موارد خیلی خوش سلیقست)، قبول نکرد گفت من بیام معذب میشین و خودتون انتخاب کنین. اون روز کلی گشتیم و هیچ ست حلقه ای به دلمون نشست و با خستگی اومدیم خونه.فرداش دوباره رفتیم و گشتیم که آخر سر خسته شدیم و گفتیم میریم یکی از مغازه ها و هرچی شد از بین حلقه هاش انتخاب میکنیم. خلاصه همین کارو کردیم و حلقمونم خوشگل شدن اتفاقا. الان که یادم میوفته خندم میگیره....ولی روز خوبی بود و خاطره انگیز....
هر کجا هستم، باشم. آسمان مال من است....پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است....چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟:)

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


خخخخخخخ ما قبیله ای رفته بودیم به خدا جدی میگم من مامانم خواهرم اونها خواهرشوهرام دختر دایی شوهرم پسر خاله شوهرم خاله شوهر پسر خاله شوهر خخخخخخخخخخ البته شوهرم حتی پول خرید حلقه رو هم نداشت اون رو هم خاله جانش لطف کردن خیلی بامزه بود ولی برای خرید حلقه همسرم من و خواهرم همسرم رفتیم البته اون خودش یه صفای دیگه ای داشت سال 83 محبتها خیلی بیشتر بود و مثل الان همه ش حرفشون این نبود طرف دخالت میکنه و از این حرفها من خودم خوشحال بودم که همسرم رو دوست دارن و به خاطرش اومدن ولی بعدها فهمیدم فقط خواهره که دلسوزه برادره ایشالله بتونیم دایی و زندایی خوبی باشیم برای بچه هاشون
یازده هفته و دو روز ..........
من با مامانمو شوهرمومادر شوهرمو خواهرشوهرم کلا یه تیم ولی یه مغازه بیشتر نرفتیم منم زیاد اهل گیر دادن نبودم اصن نمیدونستم باید یه حلقه درستو سنگین بردارم اینقد که حلقم ازحلقه شوهرمم ارزونتر شد بعد که گذشت گفتم اخه حالا من حالیم نبودو بی تجربه بودم اینهمه ادم که دنبالم راه افتادن نمیتونستن پیشنهاد بهتر بدن؟ حالام حلقمو زیاد با میل دستم نمیکنم ولی بیخیال حلقه فعلا مهمترین چیز زندگیم پسرمه که تو راهه
2805
من و شوهرم دوتایی رفتیم حلقه بگیریم . شوهر من یه انگشتر نقره که نقش یافاطمه زهرا داشت انتخاب کرد ولی به من گفت تو هر چی دوست داری انتخاب کن. منم دو تا حلقه انتخاب کردم یکی ساده که خودم دوست داشتم و کم نگین یکی هم خیلی گرون با نگینی اصل و درشت که همسرم انتخاب کرد هر دوتا شم خریدیم. الان بیشتر ساده هرو میندازم. هر دوشم دوست دارم.
یه هفته دنبال حلقه بودیم...هرچی طلا فروشی بودرفتیم...آخرشم دیدیم چیزی که خوشموم بیاد پیدا نمیکنیم...رفتیم بازار تهران...روز خوبی بود...خیلی خسته شدیم ولی خوش گذشت
در هر چیز بد بذر مزیتی مثبت به همان اندازه یا بیشتر هست.ناپلون هیل
منم با همسری دوتایی واسه خرید طلا رفتیم،خونواده شوهرم تهران نبودن و قرار بود شب قبل از عقد انگشتر نشون هم بیارن،قرار بود جفتشو خودمون انتخاب کنیم،خلاصه دوتایی رفتیم پاساژ طلاهایه صادقیه،یه ساعتی گشتیم از بعضی مدلا خوشمون اومد اما چون اصلا سرشته نداشتیم به داییمو خانومش زنگ زدیم که خونشون نزدیک اونجا بود و تقریبا همسن بودیم تا بیان کمکمون،اونا هم اومدن و انگشتر نشونم رو با سلیقه داییم انتخاب کردم اما حلقه رو اونی که پسندیده بودم همه خوششون اومد و خریدیمش حلقه همسرم هم از یه جایه دیگه گرفتیم چون دوست داشتم حلقش خیلی درشت باشه و نما داشته باشه تو دستش،اصلا هم ست حلقه دوست نداشتم واسه همین ست ها رو نگاه نکردم زیاد خیلی روز خوبی بود،یادش به خیر،الان که یادم میوفته دلم میگیره گاهی چون داییمو خانومش جدا شدن از هم یک سال بعدش،اما بازم در کل خاطرش واسم خیلی شیرینه
من و همسرم اصلا نرفتم خرید (: از توی کاتالوگ مدل ها رو دیدیم و سفارش دادیم به جواهرساز برامون ساخت. خیلی هم شیک و مجلسی، قیمتش هم خیلی مناسب تر از خرید از طلافروشی برامون دراومد. سنگش هم کاملا یا تایید خودمون انتخاب شد، تغییراتی که مد نظرمون بود رو توی کار نهایی اعمال کردیم، خلاصه خیلی بی دردسر و در عین حال با کیفیت بود
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز