منم داشتم.اوایللل خیلییی شدید بود.اصلا حسی به بچه ام نداشتم.خیلی داغون بودم.بغض داشتم.همش گریه میکردم.چون قبل زایمان ادم پرشور و نشاطی بودم و اهل تفریح و گردش.و با اومدن بچه خیلی محدود شده بودم.خیلی حس بدیه.در مورد این حس با شوهرم حرف زدم و اون ارومم کرد.اگه اون نبود ک هیچی.الان خیلی بهترم.الان پسرم ۶ ماهشه.ولی هنوز خوب نشدم.فکر میکنم اون حسی ک باید به بچه ام داشته باشمو ندارم.
کلا نسبت به همه چی بدبین شدم.همش فکر میکنم ماها برا جی زندگی میکنیم.زندگی چه چیز بیخودیه.یروز همه مون میمیریم.زندگی کردن چه بی هدفه.احساس پوچی میکنم....
خلاصه خیلی داغوت بودم ک الان کمی بهترم.