با مادرشوهرم اینا باهمیم
منو شوهرم یهویی تو نیم ساعت تصمیم گرفتیم بریم جنوب
مادرشوهرم به شوهرم میگفت نرید مسافرت و اینا ک گوش نکرد
منم رفتم باهاش
الان ک اومدیم میگه تو چرا نیومدی از من اجازه بگیری بگی برم یا نه
منظورش اینه مثلا من میگفتم برم یا نه.اونم میگفت نه نرو ک شوهرمم نره
وا خدا شفا بده
میگه اگه یچیزی میشد من از چشم تو میدیدم😐
عقدین؟
بعدم اجازه تو دست شوهرته و پدرت نه مادرشوهرت
بگو ما دیگه مستقل هستیم خودمون باید تصمیم بگیریم برا کارامون
بگو حالم گرفته بود یهویی تصمیم گرفتیم بریم .
چند سالتونه هردو؟؟
مادرشوهر من جوری دعوا انداختن من حتی فکرمم نرفت که این دعوای زن و شوهری می‌تونه عقده خانم باشه
به اون چه آخه😒
به اون چه ربطی داره
چون خونتون از اوناست زبونت کوتاه باید باشه اگه مستقل بودی میگفتم قهوه ایش کن ولی الان دستم بسته است
