تقریباً چیزی وجود نداره که خواسته باشه و بهش نرسیده باشه!
با اینکه یک کارمند ساده ست اما از لحاظ مالی واقعا موفقه. به شدت خوش شانسه و هرجا میره تحویلش میگیرن. یه بار مادرم حین خونه تکونی، یه کیف پول قدیمی که برای پدرم بود رو پرت کرد. اومد و کلی شلوغ کار کرد که چرا پرتش کردی! مهره مارهام توی اون کیف بود! مهره مار توی دوران نوجوانی پیدا کرده بود و رفته بود تا جنوب تا یه فرد خاصی روشون دعا بخونه. میگفت اینکه من انقدر کاریزما داشتم و روی آدما تسلط پیدا میکردم به خاطر مهره هاست!