کمر درد هفته نهم 😭

اره متاسفانه من سه سال پیش بخاطر یسری چیزا ۱۳کیلو تو ی ماه کم‌کردم کمرم داااغوون شد مهمون هم میدونست ک اوایل بارداریم هست شعور نداشت بلندشد اومد تازه اینجا هم رو تختم غذا میخورد همونجا ول می‌کرد تو حیاط گل کاشته بودم از حرص رفت پاشو گذاشت رو گلام و... جالب اینجاس وقتی برگشته بود ب خالم گفته بود ک فلانی طبعش خیلی خوب بود اصلا نمی‌خورد باردار باشه ینی تو افکار خودش فکر می‌کرد من وضعیتم خیلی داغونه و از روی حرص باز بلندشده بود اومده بود هرکی وضعیتم رو میدونست و از مهمونی خبر داشت زنگ زد کلی از زن مهمونمون بد گفتن داییم حرص میخورد میگفت نمیخواد زیاد پذیرایی کنی ازشون بگو اگه گشنه هستین خودتون بلندشید غذا درست کنید

اینقدر پوست کلفته این مهمون ما خودش و پسرکوچیکش بدذااات ک مثلشون پیدا نمیکنی یخچالم رو زیر رو کرد سه روز بودن ی صبح تا عصرش رو رفتن بیرون باز برگشتن صبح اخر زنه نون تو فریزرمون رو میوه توی جا میوه ای ک رو میز بود رو برداشت گفت خیارسبز و گوجه هم برام بیار گفتم خیارسبزم تموم شده گوجه هم چهارتا دارم دوتاش خرابه میخوای تا بدمشون گفت ن خداداده ب گوجه میخریم یدونه تخم مرغ ابپز مونده بود میخواست برداره گفتم اون مال دیروزه میخواستم بندازم بیرون گفت ن میخواستم بشورمش بزارمش سرجاش😂پسرش ۱۹سالشه اخر شب یهو تیشرتش رو در اورد ک بخوابه همینجور داشت تو خونه راه میرفت شوهر من تو خونش بدون تیشرت راه نمیره ک این اینجوری راحت لخت قدم میزد همینجور لخت رفت ماست رو ریخت تو لیوان اورد هورت میکشید روز آخر دیگه اعصابم نکشید پسرش گفت دیگه داره بیرونمون میکنه بدویید ک بریم خونمون دخترش خیلی حرص می‌خورد گفت میگفتی من خونه نیستم مجبور میشدن برگردن اینقدرم اذیت نمیشدی گفتم سری بعدی ایشالا

من سه چهار هفته بود رفتم سونو گفت ساک تشکیل شده اما جنین نیست بعدش چهل روزم بود رفتم سونو صدا قلبش رو شنیدم کلا قلب تو چهل روزگی تشکیل میشه تو هفته پنجم میشه ۳۵ روز هنوز ۵ روز فرصت داشته یکمم دیرتر باشه فکر نکنم مشکلی پیش بیاد

ما تو فامیلامون دوتا اینجوری داریم یکی این یکیم داداشش بقیه شعور دارن بابام ک بابامه هنوز تو اتاقم نیومده پسرعموم میخواست بیاد خونمون فهمید باردارم کنسل کرد داییم همینطور بابام همینطور حالا ب بابام میگم توروخدا بیا دلم برات تنگ شده میگه عید میام ب شوهرم گفته بود میام یکی دوروز پیشتون میمونم دخترا(خواهرام)رو میزارم پیشتون خودم میرم بوشهر ب بقیه سر بزنم شوهرم گفت نگا عمو چ درکی داره حتی خودشم نمیمونه ک تو سراپا نباشی فلانی چقدر بلا نسبت گاو بود ک حالا اومدنش هیچی اذیت کردنش دیگه چی بود حالا مادرشوهرم اخرای هفته میخواد برای اولین بار بیاد خونمون اینم بخاطر ذوق بارداریم و کمک کردن میاد وگرنه اینم نمی اومد زیاد اهل یجا رفتن و موندن نیست

مادرم رو ۱۴سالگی از دست دادم بابامم بخاطر همین میگه زیاد نمیمونم خونت میدونه زن بابا کمک بکن نیست بیشتر من سراپا میمونم میگه همین ک نباشه برات بهتره البته اینارو مستقیم نمیگه ولی از رفتارش مشخصه چون قبل بارداریم هرروز میگفت عید بریم مشهد بریم شمال بریم فلان جا الان میگه حتی بیشتر از دو روز نمیمونم خونت فقط خواهراتو میزارم پیشت ک خوش بگذره بهتون

چند وقتته شما؟

من هفته ۶یا ۷ بودم لکه داشتم ۱۰تا آمپول نوشت ۷تا بیشتر نتونستم بزنم له شدم دیگه

ممنونم همین زندگیم رو مدیون آبرو و دعاهای مامان بابامم