دو روز پیش اومدن
پسره ۳۵ سالشه
مدیر شرکت بود
اومدن حرف زدیم و اینا
خلاصه پسره انقدر خندید خندید خندید نگران بودم فکش جا ب جا بشه قرار بود ۱۰ دقیقه صحبت کنبم ۱ ساعت و خورده ای حرف زدیم هی سوال میکرد دوست نداشت حرفو تموم کنیم از هر ۱۰ تا حرفشم ۹ تاش این بود چقد تفاهم داریم باهم انقدر نگاه میکرد منو مامانم فهمیده بود میگفت خوردت
بعد مادرش گفت فردا تماس میگیرم باهاتون
دیگه زنگ نزد
چرا به نظرتون؟