من یادمه کلاس اول که بودم یکی از بچه ها بود مامانش اومد گفت بچه ها با دختر منم دوست باشین و اینا
بعد بچه های ما خیلی باشعور بودن همون زنگ تفریح بعدی بهش گفتن با ما بیا بیرون و کلا دور و بریاش بیشتر باهاش صمیمی شدن اونایی ک اون سمت کلاس بودن، کسیم مسخره و اینا نمیکرد
اما نمیدونم سرچی تنها بود اخه زیادم تنها نبود حداقل به چشم من نمیومد. فقط یادمه چون یکم درسش ضعیف تر بود کنار معلم میشست بعضی وقتا تا کمکش کنه