ما یه جایی مستاجر بودیم ک خونه پیش فروش کردیم
بخاطر شش ماه باید دوباره خونه رو تمدید میکردیم و کرایه ی ۶ماه رو الکی باید ماهانه ۳ ۴ تومن میدادیم میرفت
داییم یه خونه داره تو کوچه ی مامانم ایناست خودشون یه شهر دیگه زندگی میکنن ک فقط عیدا میان اینجا
حالا ما عید امسالو خونه اونا نشستیم ولی وسیله ها مال اوناست ینی خونه تکمیله بعد داییم از ما اجاره نگرفت ما بجاش اشپزخونشو کابینت کردیم.. گفتیم دیگه اجاره نمیگیره ماهم ی کاری کنیم براشون
داییم بنده خدا پدرمادرشو تو یک سال فقط همون عید میبینه ولی کل فامیل زنش دوروبرشن اصلا نمیزاره داییم بیاد دیدن پدرومادرش
حتی مریضم بودنی نمیزاره یا مناسبتارو بدش میاد داییم زنگ بزنه تبریک بگه
خلاصه ک امروز داشتیم تلفنی حرف میزدیم به زنداییم گفتم چون شما فقط عیدارو میایین اینجا بیایین خونه خودتون ما برنامه چیدیم میریم سفر
گفت نهههه من اصلا این کارو نمیکنم برم خونه یکی دیگه بمونم..گفتم خونه خودتونه این چ حرفیه برگشت گفت نه امسال داییتو نمیزارم بیاد شهرشون اگه دلش میخواد بیاد یک روزه هم برگرده ماه رمضونه من پامو نمیزارم اونجا
بیچاره داییم دلم براش سوخت چون کل سالو منتظره همبن چندروزه....بعدم برگشت گفت کسی ک مفتی میشینه خونه یکی بعدا سرش میکوبن گفتم اره اگه مفتی کسی بشینه حقشه بکوبن ولی ما خونتو کابینت کردیم یجوری قهر کرد که من منظورم تو نبودی فوری کابینتو کوبوندی سرم به دایییت بگم پولشو بریزه واستون
خیلی ناراحت شدم به شوهرم بگم همین امروز جمع میکنه.
کاش نمیومدم اینجا دلم داره میترکه