یه روز رفتم مغازه یه نفر قبلا که پیشش میرفتم نگاش نمیکردم گفتم اینبار که رفتم دیگه نگاش کنم هیچی طرف چند تا دفتر گذاشت جلوم منم سرم پایین بود داشتم به دفترا نگاه میکردم ولی حس سنگینی نگاهی رو خودم حس میکردم قلبم شدید میزد دس پاچه شده بودم سریع انتخاب کردم کارتمو دادم بهش و یه چند تا چی ازش قیمت کردم دلم میخواست فرار کنم از اونجا بدون اینکه بفهمم هنوز حساب نکردم گفتم ممنون خداحافظ خواستم بزنم بیرون دیدم کارتم پیشم نیست دیدم بد سوتی دادم اونم گفت وایسید هنوز حساب نکردید .......
🤣🤣
😂
یک روز رفتم بیمارستان. سمت تریاژ که بودم. دل گرفته بودم. خانمه ازم پرسید اسمت چیه. من فک کردم گف. چی خوردی. گفتم نوشابه میراندا. خندیدن 😂 گف اسمت نوشابس. گفتم ن اشتباه متوجه شدم 😂
تولد رفتم یکی جواب داد از پشت آیفون گفت تولد هفته بعده😐😐😐
حالا سوتیام همیشه توی ذهنم رژه میرن هزار بار میگم خاک تو سرم الان یادم نمیاد😂😂😂
خاطره فقط اونجا
که وسط ظهر تو تابستون اهواز که سگم تو خیابون نمیاد
داشتم تنها به مسیری خلوت میرفتم
یه مردی افتاد دنبال وحشتناک
منم تو کوچه ها میدویدم و این کوچه به اون کوچه
اونم هی از اون طرف کوچه پیداش میشد
ی بار سر کلاس
جلو کلاسی که تماما پسر بود و مبحث مهم یهو
استاد گفت خانم فلانی فلافل مواد تشکیل دهندش چیه
من درحالیکه هنگ بودم سرمو بلند کردم 😑
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز