2777
2789

تورو خدا بخونین دو دقیقه بیشتر وقتتون نمیگیرم

وسواس فکری هم دارم خیلی قلبم فشار اومد 

به شوهرم گفتم سریع نذاشت حرف بزنم گفت گذشته رو ول کن حوصله ندارم برو دنبال کارات

انگار همه غم تو دلم موند حتی گوش نداد نامرد

تورو خدا شما بخونین کمکم کنین

جلو چشمش وقتی دوساله بود یه مهمون اومد خونمون نوزاد دو سه ماهه داشت

منم عاشق بچه هستم خیلی بغلش کردم بیشتر بغل من بود

شب چله بود اصلا حواسم به دخترم نبود

از طرفی خیلی سر بچگی و نوزادی دخترم عذاب کشیدم شیر نمیخورد یبوست داشت و هزارتا بلا

یه جورایی کمتر متوجه دخترم بودم انگار ته دلم میخواستم آرامش داشته باشم دیدم پدرش حواسش هست منم زیاد دیگه به دخترم کار نگرفتم

حتی از نوزاد فامیلمون عکس شب چله گرفتم اصلا حواسم نبود یهو شوهرم گفت از بچمون هم بگیر من دلم نمیخواست

اونموقع نمیدونم چرا شاید به خاطر افسردگیم بود

اصلا حتی نوزاد بود و نوزاد دیگه هم تو جمع فامیل میدیدم

میرفتم اونو بغل میکردم بچم یا بغل مادرم میدادم یا کریر میذاشتم

ته دلم بهش وابسته نبودمدحس میکردم فقط دردسره برام

چون خیلی سرکوفت و حرف و حدیث به خاطر وزنش کشیدم و

الان که عکسهای اون موقع رو میبینم داغون میشم

الان عاشقشم دوسش دارم

قلبم داره کنده میشه

خودش چیزی یادش نمیاد از بچگیش ولی میترسم تو ناخودآگاهش اثر گذاشته باشه

مخصوصا ... کامنت اول میگم طولانی نشه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

عکسهای همونشب رو اتفاقی بعد سه سال تو کامپیوتر دیدم حالم خیلی بده خیلی

شوهرم چندتا عکس از دخترم گرفته ولی دخترم زیاد به دوربین نگاه نمیکنه و زاویه دیدش جوریه که به پشت دوربین جایی که من نشسته بودم نگاه میکرد و ساکت بود و لبختد تو عکسرنزده بود

احتمال قوی داشته منو نگاه میکرده که اون بچه دیگه تو بغلم بوده

بعدا تو عکسهای دیگه که شوهرم گفت بیا چندتا عکس شب چله هم از دخترمون بگیر بچم به دوربین لبخند زده

کاش اون موقع حواسم بود کاش شوهرم دعوام میکرد کاش عقلم میرسید کاش دخترم اعتراض میکرد

مظلومیتش قلبم رو فشار میده

برای شماهم پیش اومده چکار کنم دارم دیوونه میشم از عذاب وجدان

از نگاه معصومش  خدا منو مرگم بده

شما وسواس فکری داری اگه این افکار اذیتت میکنه از مشاور کمک بگبر چون دست خودت نیست میخوای ب یه چیز ال ...

یعنی به نظرتون فکرم عادی نیست

نمیتونم بین فکر درست و غلط تفاوت ایحاد کنم

شما باشی جای من که تو عکس ببیتی دخترت مظلومانه فقط نگاهتون میکرده

چه فکری میکنین تورو خدا حستون بهم بگید

میخوام بدونم چقدر حسم طبیعیه چقدر برای وسواسه

فکر کنم اسی افسردگیت همچنان ادامه داره اخه اگه میدونی اشتباه بوده دیگه ادامه ندش و از به بعد رو عالی ...

اللن باهاش خوبم خیلی حمایتش میکنم خیلی دوسش دارم

ولی نگاهش تو عکس که با سوال و حسرت به من نگاه میکرد خیلی عذابم میده

شما جای من بودید چه حسی بهتون دست میداد

میخوام بدونم چقدر لحساسم نرماله چقدر برای وسواس فکریمه

عزیزم بچه های کوچیک مثل آدم بزرگا نیستن ، کینه نمیکنن ، اینجوری نیست که یه چیزی رو ببینن و تا صد سال هی برای خودشون مرور کنن و حرص بخورن . مهمترین ویژگی بچه ها اینه که توی لحظه زندگی میکنن . دیدی بچه داره گریه میکنه ، یه چیزی که دوست داره بده دستش یا یه شکلک دربیار براش ، همون جوری که صورتش خیسه اشکه شروع میکنه قهقهه زدن . 

منظورم اینه که گذشته ها گذشته ، مواظب باش با این فکرا و ناراحتی ها ناخودآگاه امروز دخترت رو خراب نکنی . همین که امروز کنارشی ، عاشقشی ، باهاش بازی میکنی ، هواش و داری باور کن کافیه

وقتی یه بچه داره راه رفتن رو یاد میگیره و دائم زمین می خوره ، هیچ وقت با خودش نمیگه که شاید من برای اینکار ساخته نشدم
یعنی به نظرتون فکرم عادی نیست نمیتونم بین فکر درست و غلط تفاوت ایحاد کنم شما باشی جای من که تو عکس ...

من تجربه کردم حالتو 

شما غم عمیق داری و هنوز باهاش کنار نیومدی افسردگی شدید که هنوز کامل خوب نشده 

برا همین زیاد به عمق هر چیزی توجه میکنی و مدام تکرارش میکنی 

این شرایط دل نازکترت کرده و وسواسی شدی


اللن باهاش خوبم خیلی حمایتش میکنم خیلی دوسش دارم ولی نگاهش تو عکس که با سوال و حسرت به من نگاه میکر ...

توضیح دادم عزیزم خودتو ببخش شما از حال خوشی این کارو نکردی 

الانم اون بچه انرژی تو رو متوجه میشه میفهمه واقعا باهاش شادی یا ترحم داری بهش 

لطفا فراموش کن گذشته رو قرار نیست همه چی 100 باشه

توضیح دادم عزیزم خودتو ببخش شما از حال خوشی این کارو نکردی  الانم اون بچه انرژی تو رو متوجه می ...

درست میگی عزیزم

شماتجربه افسردگی یا وسواس داشتید؟

الان بهترین؟

افسردگی  بله خدار و شکر خیلی خیلی بهترم

ببخش وقتت رو میگیرم

دارو مصرف کردین یانه

چطوری کنترلش کردین

من واقعا درمونده شدم انرژیم در حدصفره

مدام باشوهرم بحث داریم چون از درون ناآرومم

سعی میکنم به روی خودم نیارم ولی واقعا مدت طولانی نمیتونم

سر همین عکسهای دخترم چقدر گریه کردم

عذاب وجدان خیلی عمیقی رو تجربه کردم

بقیه حالم رو نمیفهمن میگن دیوونه شدی

😔

ببخش وقتت رو میگیرم دارو مصرف کردین یانه چطوری کنترلش کردین من واقعا درمونده شدم انرژیم در حدصفره ...

بله مصرف کردم حدود شش ماه و خود دکترم قطع کرد باید سبک زندگیتو تغییر بدی مثلا نباید بعد یازده شب بیدار بمونی  خودت باید حواستو ندی به گذشته و تنفس دیافراگمی روزی بیست دقیقه داشته باشی ویتامین اینا بخور چون قرص اعصاب عوارض داره و خود دکترت اگه خوب باشه باید بهت ویتامین بنوسیه جلو عوارض قرصا رو بگیره اتفاقا من اگه بگن چند سال واقعا زندگی کزدی همون شش ماهی بود که قرص میخوردم بشدت پر انرژی بودم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز