2777
logo

تبـادل نـظر

تبادل نظر

تبادل نظر

  1.  تبادل نظر
  2.  والدین و کودکان (بدو تولد تا 8 سالگی)
  3.  از دست دادن فرزند یا فرد دیگر در خانواده و مسائل روحی و روانی ناشی از سوگ
  4.  غم انگیز ترین مردنی که تا حالا دیدم خیلی بهش فکر میکنم
2789
عنوان

غم انگیز ترین مردنی که تا حالا دیدم خیلی بهش فکر میکنم

376 بازدید | 91 پست
وقتی یادش میوفتم داغون میشم با وجودیکه پدرمم تازه فوت کرده اما مرگ این عزیز رو لحظه ای فراموش نمیکنم
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:40
اظهار نظر
مشاهده افراد آنلاین

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



چطور؟؟
روی پرده کعبه این آیه حک شده است: نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ به بندگان من خبر ده که منم آمرزنده مهربان و من... هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم … ♥
1395/06/11
|
22:43
نه مردنش از این نظر غم انگیز بود که خیلی اتفاقات دست به دست هم دادن
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:44
سال 93 بود که متوجه شدیم پدرم سرطان پروستات داره خیلی عذاب آور بود خدا نصیب هیچکس نکنه
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:45
اسفندماه پدرم فوت شد
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:45
تو مراسم ختم پدرم یکی از فامیلامون که خیلی باهاشون صمیمی بودیم هم بودن خانم ایشون که اسمش مریم بود خیلی رنگش زرد بود
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:46
واسه نوعید پدرم ایشون نیومدن و مادر شوهرش اومد مراسم و گفت مریم حامله است این در حالی بود که دو تا دختر داشت و مدت ها بود دوا درمون میکرد حامله بشه و خدا بهش پسر بده آخه شوهرش تک پسر بود
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبی! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان دل کوچکت برایم می تپد و می خواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم برایم به یاد بگذاری...تکه نان را که با تلاش تمام می خواهی گاز بزنی با دستان کوچکت به من تعارف می کنی و نمی دانم از فکر این که به من اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم!
1395/06/11
|
22:48
2810
عبیدی
به روز رسانی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

به نطرتون باردارم

بانوی_اول_قصر | 22 ثانیه پیش

خدایا این

ترانه_بهاره | 37 ثانیه پیش

درخواست بدین حرف بزنیم

ماه1آسمون | 44 ثانیه پیش
بیشتر ببینید
2791
2779

تاپیک های به روز شده

بلاخره تونستم حقمو بگیرم 🥹(مهریه)

خوشگلممسیرتو رفتم و بلدم ک گفتم
1 دقیقه پیش

خانما کلمه ی سام چند بخشه برا کلاس اولی میخوام

یه بخش
1 دقیقه پیش

یک معلم چقدر می‌تونه بی وجدان و بی شخصیت باشه

نه انجامش بده عزیزم تا از این به بعد هم ...
1 دقیقه پیش
بیشتر ببینید
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
مهریمو گزاشتم اجرا بیاید ببینید شوهر سابقم چی استوری گزاشته 💔💔😭😭
توسط   helen08  |  12 ساعت پیش
برا داداشم رفتیم خواستگاری اما
توسط   ثلین  |  12 ساعت پیش
خواهر نامزدم گفت اگه من باهات بودم نمیزاشتم🥲
توسط   کیوووت  |  1 روز پیش

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

بیاید تک نیت 🧜🏻‍♀️⛅️🤍🌬

مرلین_هستم | 12 ساعت پیش

راستشو بگید اسم بچه هاتون داستان داره یا نه

shima1995 | 1 روز پیش

خواهر نامزدم گفت اگه من باهات بودم نمیزاشتم🥲

کیوووت | 1 روز پیش
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های امروز
قرار بوده اسمتونو چی بزارن و کنسل شده خودم سکینه😁
توسط   نیلوفرخانوووم۵  |  11 ساعت پیش
خسته شدن از شوهر و زندگی متاهلی
توسط   hgfdfhjjjki  |  11 ساعت پیش
فوبیای عجیییب
توسط   khatounmf  |  9 ساعت پیش

امروز با کلینیک

پرسش و پاسخ

پرخاشگری کودک سه و نیم ساله

پرسش و پاسخ

کی می تونم تست بارداری بدم؟

پرسش و پاسخ

آیا باردار هستم؟
ورود به کلینیک