من ۳ ۴ ساله شوهرم اخلاقش از این رو ب این رو شده
خیلی عوض شده اصلا اهمیت نمیده
مدام‌ب خواهراش محبت میکرد اهمیت میداد و اصلا انگار من و بچه هاش نیستیم ینی صبح میرفت خونه خواهراش ظهر میرفت خونه هاشون شب میرفت تا ی دقیقه وقتش ازاد بود میرفت خونه خواهراش
صبح ۸ رفته سرکار برگشته رفته خونه اونا تا شب ۲ ۳ اونجا بوده
اونام‌بدتر میدیدن شوهرم ب حرف اوناست بد آتیش میسوزوندن
ی شب بچم مریض بود گفتم ببربم دکتر گفت صبر کن زنگ بزنم ببینم‌خواهرم‌صلاح میدونه ببریم‌بچه رو دکتر ؟!😑 گفتم ینی چی تب بچه ۳۹ درجس کم مونده تشنج کنه اجازت دست اوناست
قبول نکرد ک نکرد گفت باید ببینم‌خواهرم‌چی میگه
اخرش زنگ زد اون‌گفت ببرید دکتر اینم برد دکتر ینی اگه‌میگفت نه نبرید اینم‌نمیبرد
هرچی‌میگفتم بخریم‌میگفت بذا با خواهرام‌مشورت کنم بعد
یبار غذا پختم ک ۴ نفری بریم‌پارک
گفت نهههههه اگه خواهرام‌نیان من نمیام پارک
اونام‌نیومدن و ما‌موندیم خونه
بعد من مشکلمو با هرکی فک میکردم راهکار میده مطرح کردم
یکی از دوستام گفت سرکتاب باز کن
۴سال پیش‌باز کردم گفت طلسم کردن شوهرتو ی شربت دادن یکیم از تیشرتاس دست اوناست گفتم‌میشه فهمید کیه طلسم‌کرده‌گفت اره نیت کن وقتی نیت کردم اسم‌خواهرشوهر بزرگم دراومد
یک باطل السحر گرفتم تا ی مدت گذشت اصلا شوهرم درس نمیشد
بعد اون ۴ ۵ بار ب چند نفردیگه زنگ زدم سرکتاب باز کردن
جالبه همشون گفتن طلسم داری و کار هرکسی نیس باطل گردنش و گردن نگرفتن برا باطل کردن
تا ابنکه اخرین‌نفری ک زنگ زدم بدون اینکه اسم بپرسه نیت کنم مشحصات کامل منو گفت و مشکلاتمو مو ب مو گفت
گفت خیلی سنگینه ۲۵۰۰ میگیرم باطل میکنم حصار میکشم
الان موندم چیکار کنم؟! بدم؟؟ندم؟؟
