سلاممممممم خواهری خوبی مرسی که به یادم بودی عشقم امروز فسقلیا رو دکتر بردیم یه چندتا تقویتی واسشون گرفتیم
وای ازگل همینکه رفتیم داخل اتاق معاینه خانوم دکتر که دیدشون با صدا گفت خوش اومدین رادین و رادوین 😂اینا واکنش نشون دادن چشماشون چرخید چندبار منتها چون حامد و من ساندویچ پیچشون کرده بودیم فقط چشماشون رو تونستن تکان بدن 😂😂😂😂
همینکه آزاد شدن دکتر معاینه شون کرد نمیدونی مثل ماهی گلی که واسه آب دست و پا میزنه میخواستن برن بغل دکتر 😂🫠😂🫠فکر کنم شناخته بودن این همون دکتره که ماما من بوده
انقدددددد به دکتر حسودیم شد انقد حسودیم شد حتی حامد میگفت من خونه نیستم برمیگردم همچین چیزی نیست 😂😂😂الان چی شده اینا دست و پا میزنن
فقط باید بودی می دیدی حتی رادین که همیشه خسته ست اون لحظه داشت دست و پا میزد
.. خانوم دکتر هم میگفت من چندبار همچین واکنشی رو دیدما از مراجعه کننده هام همیشه هم واسم تازست من که دیگه اون لحظه خیلی دوسداشتم شغل اون رو من داشتم یکی واسم دست و پا بزنه ☹️😂🥰😍