2777
2789
عنوان

پدرشوهرم میگه چرا بچه رو نیاوردی عروسی

| مشاهده متن کامل بحث + 334 بازدید | 24 پست
عجب  خوب در این مرحله فقط کم کردن روابط جوابه به نظرم

تا دعوت نکنن نمیریم خودمم سالی یبار بیشتر دعوت نمیکنم

ماهی نهایتا دوسه ساعت برم خونشون

با اینا صمیمی نیستیم و اینطوری مبکنن وای به حالیکه یکم رو بذی

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خب هر چند بار که میپرسن بگو اذیت میشه وگر نه من ببشتر از همه دلتنگش میشم.صدبارم پرسیدن فقط همینو بگو

اعصایم بهم میریزه از ذست این اصرارشون

سرهمه چی اینطورین ما سرعروسی گقتیم نمیخوایم گوسفند قربونی کنیم پول نداریم وای یک ماه رفتن رو مخمون که نه حتما باید قربونی کنین چرا چون جلو درو همسایه زشته

خب شما میگفتی ایشونم حالی میشد منم دوسه بار اولی که پرسیدن قشنگ براشون توضیح دادم ولی بخدااا حالیشون ...

اره خوب مادرشوهر من از روی دلسوزی میگفت 

محترمانه بهشون بگو اگه سری بعد بیارم شما مسئولیت اش را قبول میکنی ، یا رو کن به مادرشوهرت بگو سری بعد میارم پدر جان مراقبت کنن ازش 

مادرشوهرت دیگه نمیگذاره این حرف رو بزنه

خانه بازی میبرمش تو مهمونیا وشب نشینیا میبرم منم فقط ختم و عروسی نمیبرم تا چهارسالشم نشه نمیبرمش

کار خوبیه از نگاه من کاری ک واقعا درسته رو انجام بده ب بقیه مربوط نیست چرا ب خاطر بقیه باید هم خودتو هم بچه رو عذاب بدی؟ببریشم یا باید مدام دنبالش بدویی یا اینکه مدام گریه کنه

اره خوب مادرشوهر من از روی دلسوزی میگفت  محترمانه بهشون بگو اگه سری بعد بیارم شما مسئولیت اش ر ...

اتفاقا پدرشوهرم میگقت بیار من نگهش میدارم

حالا بچم پیش پدرشم نمیمونه تو این طور جاها چه برسه پدر بزرگش

کار خوبیه از نگاه من کاری ک واقعا درسته رو انجام بده ب بقیه مربوط نیست چرا ب خاطر بقیه باید هم خودتو ...

همین انقد گفتن حس میکنم حتما یه کار بدی کردم

سرهمه چی اینطورین اینا 

خداروشکر شوهرم اینطوری نیست فقط

همین انقد گفتن حس میکنم حتما یه کار بدی کردم سرهمه چی اینطورین اینا  خداروشکر شوهرم اینطوری ن ...

بهشون بگو بچم خسته میشه زود قبلا عروسی بردم زود خسته شدو بهونه گرفت برای همین تصمیم گرفتم تا وقتی که یکم عاقل بشه نبرم اگرم باز پرسیدن دیگه جوابشونو نده فقط بگو چشم ولی کار خودتو بکن

اتفاقا پدرشوهرم میگقت بیار من نگهش میدارم حالا بچم پیش پدرشم نمیمونه تو این طور جاها چه برسه پدر بز ...

خوب معلومه خودت همه راه ها رو رفتی گ پس صبر پیشه کن خواهر که تنها راهه ، چشم به هم بزنی کوچولوت بزرگ میشه 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792