۳۵ روز پیش که برای فیبروز ابرو رفته بودم وسوسه شدم و گفتم که بن مژه هم برام تاتو کنه.یه جای خیلی سطح بالا و معروف هم رفتم و ۳ میلیون هم بابت بن مژه پرداخت کردم
ولی چشمتون روز بد نبینه.یا چشمام به مواد بیحسی حساسیت داشت یا دلیل دیگه...از همون لحظه که کار آرایشگرم تموم شد سوزش شدید چشم و اشک ریزیم شروع شد و تا نیم ساعت بعدش که میخواستم برگردم خونه به حدی چشمام نسبت به نور حساس شده بود که به سختی خودم رو به ماشین رسوندم و (حالا بماند که چقدر شوهرم باهام دعوا کرد)حدود یک ساعت بعدش به سوزش شدید چشم و ریزش اشک، درد شدید هم شروع شد و انگار که سوزن توی تخم چشمم میزدن.چشمام رو هم دیگه از شدت سوزش و درد نمیتونستم باز کنم.زنگ زدم به آرایشگرم گفت طبیعیه خوب میشه ولی واقعا طبیعی نبود!درد بی طاقتم کرده بود.یک استامینوفن عصر خورده بودم دوباره یک ژلوفن هم شب خوردم و به سختی خوابیدم.تا دو شب همین وضع ادامه داشت و از روز سوم تقریبا تونستم چشمام رو باز کنم ولی سوزش و درد هنوز ادامه داشت و دید چشمام هم ،هم کم شده بود و هم تار شده بود و چشم چپم هم از روز سوم به شدت قرمز شده بود و انگار یک ماده ی ژله ای روی چشمم اومده بود.بعد از یک هفته که درد تموم شده بود و هنوز دیدم ضعیف و تار بود رفتم پیش چشم پزشک و گفت که اعصاب انتهای چشمت کاملا ملتهب شدن و دلیل تار شدن دید و ضعیف شدن چشمت هم همینه و گفت که صلبیه ی چشم چپت هم خونریزی کرده.
در ضمن گفت به احتمال زیاد به مواد بی حسی حساسیت دادی ولی صد در صد مشخص نیست و ممکن دلیل دیگه ای داشته باشه.و اینکه خیلی دکتر آرامبخشی بود و وقتی دید که من خیلی پشیمونم و نگرانم بهم گفت دخترم وقتی اتفاقی افتاده و کاری رو کردی دیگه فکرش رو نکن تو که نمیخواستی اینطور بشه دیگه اتفاقه و حالا هم ان شاالله تا حدود ۱۲ روز دیگه خوب میشی و دوباره برای معاینه بیا.
من دیگه فرصت نکردم که پیشش برم . تاری دید و ضعیفی چشمام خوب شده ولی هنوز سوزشش کاملا برطرف نشده خیلی اوقات (نه همیشه)چشمام میسوزه
انگار که خشک شده باشه.با ویتامین آ چشمی پلک و بن مژه هام رو چرب میکنم کمی بهتر میشم ولی سوزشش کاملا برطرف نمیشه
راستی چند تا قطره هم استفاده کردم که اگه کسی خواست اسمشون رو میگم
روزی که این اتفاق برام افتاده بود آرزوم بود که میتونستم بیام نی نی سایت و دنبال تجربه های مشابه بگردم ولی حتی در حد کم هم نمیتونستم چشمم رو باز کنم و شوهرم هم که بزش رفته بود سر کوه !کمکم نمیکرد
خلاصه اونروز با تمام وجود فهمیدم که چشم چه گوهری هست و ما چقدر گاهی اوقات به نعمت هایی که داریم بی توجهیم و گاهی هم چقدر بی مهابا با سلامتیمون شوخی میکنیم.
این تجربه رو نوشتم تا شاید برای کسی مفید باشه و اگر عزیزی تجربه ی مشابه داره بگه که برای سوزش چشمم چه کاری می تونم بکنم