من و مادر شوهرم هر دو مریض شدیم ،مادرشو برد دکتر ( با اینکه شوهر پولدار و ماشالله سرحال داره).وقتی برگشت گفت انقدر نگران بودم برای مامانم،منم گفتم برای منم نگران شو دیگه،گه همچین جوابی داد،خیلی دلم گرفته از دستش ،به معنای واقعی دلم شکست،شما بگید من چیکار کنم،بهش میگم باهم بریم خونه مامانت همش تنها میره،کاری کرده ک هر کی هر چی دلش میخواد بهم بگه،برعکس دایی و داداشم انقدر زن دوستن آدم کیف میکنه،همیشه مامانم بهشون میگه خانوماتون براتون میمونه ما رفتنی هستیم،قدر خانوماتونو بدونین
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
نزار تنها بره. هر چی میگههه از همون خونه تو تنها رفتناش در میاد. خود دانی شده نیم ساعت اما تنها نرههه. هرگززر.... تنهاشون نزار. هیچوقت فرصت حرف یاد دادان و پر کردن بهشون دست نمیده...
اگه اینکه ی غریبه به همسرت شریک زندگیت میگه عن آقا دلت اینقد خنک میشه واقعا توقع داری رو سرش بزاره ح ...
باورت میشه من همسرمو از همه دنیا بیشتر دوسش داشتم ،کسی جلو من حتی باهاش شوخی هم نمیکرد،آتیش گرفتم از دستش اصلا بخاطر این تاپیک زدم ک همه فوحشش بدن فقط دلم خنک شه
بابام به خاطر خواهر زاده هاش من کتک زد به خاطر زن داداشش مامانم زد
اون وقت دایی های ما بدون اجازه زنشون اب نمی خورن
می شه یه صلوات برای درست شدن کارم و ازدواج مناسب برام بخونی؟ در حال جوانه زدن برای بار هزارم .همه چیز از ذهن شروع می شه و توانایی این رو داره تو رو در خودش حبست کنه البته برای رسیدن به چیزی که می خوای می تونی تنظیمش کنی . در تلاش برای ساختن من بهتر