حقیقتا نمیدونم باید عنوان و چی میزدم ولی از این ک همیشه سعی کردم قسمت خوب ماجرا رو نشون بدم و تو تاپیک های ک داشتم حس خوبی به طرف بدم باید بگم یک بخش تاریک خیلی بزرگی کل وجودم و داره میگیره روز به روز خسته تر داغون تر درمونده تر ولی همچنان قدم بر میدارم نمیذارم از پا در بیام
یک وقتایی آدم حتی یک وجب بالا تر از سر تو بدبختی گیر کرده یعنی داره خفه میشه این روزا به بدترین حالت ممکن افتادم
بیماری افسردگی ترس شرایط اجتمایی نامناسب از یک طرف ک هیچ کس نمیدونه و تو باید تظاهر کنی ک حالت خوبه خیلی سخته
دیشب تا صبح بیدار بودم و داشتم فکر میکردم خیلی فکر کردم خیلی در حدی ک با سر درد از خواب بیدار شدم حتی تو خوابم داشتم تجزیه و تحلیل میکردم ک باید چ کرد یک تنه تنها مگ میشه حریف چند تا شد من واقعا تنهام خودم و خودم و خودم
اما با این حال صبح زود بیدار شدم وسایل و جمع کردم گفتم میدونی چیه تو تنها نیستی خدا هست خودتم هستی ما یک تیم خوبیم با وجودی ک شبش داشتم ب شدت با همین خدا دعوا میکردم ،اما صبح بهش گفتم بیا باز با هم ادامه بدیم شاید همه چی اوکی شد، تو بزرگی منم ک پرو صبح درباره شروع کردم هرچند هنوزم حالم خوب نیست ولی دیگ تنها نیستم ،صبح شده یک روز جدید من و اون باز باهم آشتی کردیم میدونم کمک میکنه خیلی مهربونه
نمیدونم این تاپیکم چقدر کمک میکنه بهتون ،یا حالتون و میگیره یا تلنگر هست ولی ادامه بده شده خودت و رو زمین بکشی ولی ادامه بده با خدات برو تو یک تیم میتونه اندازه یک لشکر کمک باشه برات
🤍🌱