2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 4220 بازدید | 207 پست
همسرم نمیزاره باهام در ارتباط باشنبه ایشون زنگ میزنن اگه حرفی دارنجالبه دست بردار نیستنتو بلک لیستم ...

سلام عزیزم

امان از این به میون کشیدن پای همسر. منم کم با این رفتار مواجه نشدم. هر وقت میبینه نمیتونه خواسته شو به من تحمیل کنه با همسرم تماس میگیره و صد تا دروغ ریز و درشت پشت سرم میبافه. نمی دونی چه ضربه ها که با این کارش به من و زندگیم نزده... خدا رو شکر شوهر تو عاقله عزیزم

شیرین من یکم برات نگرانم. این اقداماتی که گفتی داری انجام میدی خیلی سنگینه و احتمالا خیلی عصبانیش میکنه. نمی دونم چه واکنشی ممکنه نشون بده. خودت میدونی اون آدم هیچ خط قرمزی نداره و ابدا اهمیتی براش نداره اینی که باهاش طرفه بچه خودشه. چه بسا رفتاری رو که عمرا در حق یه غریبه داشته باشه به راحتی سر دخترش در بیاره. 

اگه دیدی داره خیلی بهت فشار میاره از سرعتت کم کن. مهمترین چیز برای یکی مثل ما که یه عمر زیر بدترین فشارای روانی بودیم آرامشه. می دونم چقد عذابت دادن و دلت میخواد هر چه زودتر از زندگیت حذفشون کنی، اما اگه دیدی لازمه سعی کن زیاد رو بازی نکنی و خیلی آروم و نامحسوس پیش بری. 

راستش منم یه بار تو زندگیم سعی کردم مثل خودش شمشیر از رو ببندم، اما واکنشش بسیار فراتر از تمام تصورات من بود. کاری کرد که منی که فکر میکردم حالم هرگز از اینی که هست بدتر نمیشه، تازه جهنم واقعی رو تجربه کردم! من آرامش می خواستم و از وضعیت پیش اومده خیلی عذاب میکشیدم، اما اون انگار از تنش و درگیری لذت می برد و وارد کشمکش مستقیم شدن بیشتر شارژش میکرد... برا همین تصمیم گرفتم به نامحسوس ترین شکل ممکن اقدام کنم، تا حد امکان براش خوراک فراهم نکنم و آرامش خودمو از دست ندم.

این تجربه من بود، اما میدونم در نهایت این تویی که اونو خوب میشناسی و تشخیص میدی بهترین اقدام در مقابلش چیه. امیدوارم موفق باشی شیرین جان. بی صبرانه منتظر خبرای خوبت هستم دختر قوی 🌹

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

من میدونستم مادرم غیر عادیه ولی کاری از دستم بر نمیومد فقط از خونه فراری بودم دوران مدرسه همش کتابخو ...

سلام a عزیزم

خوش اومدی دوست گلم. هرچند باید بگم متاسفم که همدرد مایی.

دقیقا درست میگی، همه ما تمام بچگیمون به سردرگمی گذشت که: آیا واقعا درست فکر میکنم و رفتار مادرم اشکال داره؟ یا همونطور که اون روزی صد بار بهم میگه، من اون شیطانی هستم که باعث به وجود اومدن تمام این مشکلاته؟! 

چقدر بودن سر این دوراهی سخت بود... و در نهایتم همیشه به این نتیجه میرسیدم که: من مقصرم، من به اندازه کافی خوب نیستم، من باعث میشم اعصابش خرد بشه، ایراد از منه، من لایق این مادر نیستم، من دارم تمام زحمتاشو هدر میدم، من باری بر دوشش هستم، من زندگیشو خراب کردم... اگه سعی کنم بهتر باشم، اگه رفتارمو اصلاح کنم، اگه حرف گوش کن تر باشم، اگه بیشتر تلاش کنم، اگر هر چی میگه بدون چون و چرا بگم چشم، اگه عاقل تر باشم، اگه همه بارا رو از شونش بردارم، اگه بیشتر کمکش کنم، ممکنه یه روز دوسم داشته باشه، ممکنه ازم راضی بشه، ممکنه بار گناهم سبک بشه، ممکنه لایق نفس کشیدن، زنده موندن بشم... ولی افسوس که هر تلاشی کردم بیهوده بود، هر چقدر حرف گوش کن تر شدم اون متوقع تر شد، هر چقدر چشم گفتم اون بیشتر و بیشتر خواست، هر چی کمک کردم گفت کمه، هر چی عاقل تر شدم جنون بیشتری به کامم کرد، هر چقدر بارهای فراتر از توانم برداشتم اون بیشتر گذاشت روش....

خیلی گذشت تا عاقبت فهمیدم مهم نیست من چی بگم، چکار کنم و چقدر تلاش کنم، اون هرگز راضی نمیشه، این چاه پر شدنی نیست.

تو اینقدر باهوش بودی که ناخودآگاه بهترین روش رو در پیش گرفتی عزیزم، سعی کردی هر طور که میتونی ازش فاصله تو حفظ کنی، یه زمان با درس، یه زمان با کار و... می دونم حالا هم که متاهل و یه مادری باز دست از سرت بر نمیداره و هرگز نخواهد داشت...

ازش میترسی؟ بهت حق میدم. ترسی که اونا تو دل ما کاشتن تا اعماق روانمون ریشه کرده. در حالت عادی یه بچه اطمینان، شجاعت و قدرت لازم برای مواجه شدن با دنیا و آدماش رو از محبت و امنیت و توجه مادر به دست میاره. اما ماها از اون آدم که قدرت اینو داشته که از خمیر پاک و بی شکل روح و روان ما یه شخصیت منحصر به فرد بسازه، عوض محبت، امنیت و توجه، بی رحمی، ترس و حقارت دریافت کردیم. 

کی میتونسته نقشی که اون بر جان ما زده بشوره؟ چه منبع دیگه ای تو این دنیای میتونسته اونهمه سیاهی که اون عزیز بر قلب ما نشونده پاک کنه و جاش نور بکاره؟ فقط و فقط منکر معجزه الهی نیستم... و الا دیگه هیچ کس، هیچی...

با این حال باید بگم همه اینا مانع از این نمیشن که برای حال خوبمون تلاش نکنیم. ما میتونیم شفا بگیریم، التیام پیدا کنیم، خوب بشیم...

عزیزم، اینجا همون جاییه که جمع شدیم تا برای بهتر شدن تلاش کنیم، به هم امید و انگیزه بدیم، تا میتونیم کمک کنیم و از پیشرفت هم درس بگیریم و خوشحال بشیم. 

میخوام بدونی که اینجا، همه تا مغز استخون درکت میکنن. اگر دوست داشتی و وقت کردی پستای قبلی بچه ها رو بخون، شاید راهکارمون به درد توام بخوره و اگر دوست داشتی توام بیشتر از راهکارات برامون بگو... 🌷

سلام عزیزمامان از این به میون کشیدن پای همسر. منم کم با این رفتار مواجه نشدم. هر وقت میبینه نمیتونه ...

چرا آنقدر منی

همسرم اولین کامنتت رو خوند اشک ریخت و گفت شیرین چقدر شبیهه توعه

حق با شماست

کاملاااااا

اون از هیچ اقدامی دریغ نمی کنه

من خودم کامل بهش واقفم

اما چاره ای ندارم

چیزی هم دستشون ندارم

اینا اموال خودمه

هم قانونی هم عرفی هیچکس نمیتونه کاری بکنه

منم که خونه دور گرفتم

و دگ ارتباطی نداره

هیچ ارتباطی

امیدوارم از پسش بر بیام


چرا آنقدر منیهمسرم اولین کامنتت رو خوند اشک ریخت و گفت شیرین چقدر شبیهه توعهحق با شماستکاملاااااااون ...

خدا پشت و پناه خودت و خانوادت باشه عزیزم، از همه توطئه ها حفظتون کنه. من خیلی برات دعا میکنم که موفق شی. مطمئنم تو باهوش تر و قوی تر از اونی که اون بتونه زیاد اذیتت کنه. 

حکایت عجیبیه شیرین، به قول یکی از دوستان، این مادرا اینقدر شبیه هم هستن که انگار تو مکتب یه استاد شاگردی کردن... آسیبهایی هم که زدن خیلی شبیه همه... 

جالبه که برای بقیه، که مادر عادی دارن هم همینه! یعنی نقش و کاراکتر یه مادر عادی هم با وجود تمام ضعفها و نقصهایی که هر فرد ممکنه داشته باشه، اینقدر کلیشه ای و مبتنی بر محبت، عشق و فداکاریه که هر جا اسم مادر به میون میاد ناخودآگاه همه یاد خوبی، گذشت، عشق بی قید و شرط، ایثار، فداکاری و ... میافتن. انگار اون مادرا هم، ناخوداگاه همه یه جورایی شبیه هم هستن... برای همینم هیچ کس حرف مارو باور نمیکنه... 🙁

خدا پشت و پناه خودت و خانوادت باشه عزیزم، از همه توطئه ها حفظتون کنه. من خیلی برات دعا میکنم که موفق ...

کاملاااا درست میگی

اما واقعیت اینه که جنس مهربونی اینا خالصانه نیست

و یه حالت بده بستون داره

مادر بی دریغ کمک می کنه عشق می ورزه

یه چیزی برات بگم تا کامل منظورم رو برسونم

مثلا خواهرم ۲۵ سال پیش که ایران بود میخواست بره سرکار مادرم نمیزاشت

گفت اگه بزارم بری باید دو سوم حقوقت رو بدی بمن

خواهرم اون موقع قشنگ یادمه ۱۷ هزار تومن حقوقش بود

هر ماه ۱۱ هزار تومن میریخت براش

تا سکوت کنه

تا بالاخره تو کار با یه پسری آشنا شد با ایشون عقد کرد و برای همیشه رفتن آمریکا

و دگ ایران نیومد

مارو هم میخواد ببینه میریم ترکیه فقط من و پدرم

تمام وسایل خونه مادرم جهاز من و زندگی نابود شده برادرامه

وسایل خونم رو برد و گفت خودم خریدم

یخچال لباسشویی جاکفشی حتی پادری فرش 

خانواده شوهرم اینارو دیدن که باور کردن

ما دوباره از نو خریدیم

هروقت میرفتیم خونشون وسایلمون رو می‌دیدیم حالمون بد میشد

تا جایی که تک تکش تو خونش سوخت

یهو دونه دونه از کار افتاد

من و همسرم خیلی رنج این خانواده رو کشیدیم

خیلی

کاملاااا درست میگیاما واقعیت اینه که جنس مهربونی اینا خالصانه نیستو یه حالت بده بستون دارهمادر بی در ...

دقیقا! اونا بر عکس مادر معمولی که ناخودآگاه اول به فکر خیر و مصلحت بچه اش هست، اول به فکر خودشون و منافعی که از انجام هر کاری بهشون میرسه هستن. یعنی به صورت پیش فرض اول و آخر خودشون رو میبینن... چیزی به نام گذشت و فداکاری در قاموس اونا جایی نداره. اما اما اما جالبه که دقیقا برعکس این ادعا میکنن، یعنی مدعی هستن که فداکارتر از اونا در جهان وجود نداره و بهترین مادر دنیا هستن!. اصلا معتقدن تمام بدبختی و مشکلاتی که تو کل زندگیشون داشتن و دارن به خاطر ما متحمل شدن و اگر ما نبودیم و مجبور نبودن به خاطر ما مدام از خودگذشتگی کنن، الان بهترین زندگی رو داشتن.

نمی دونی شیرین که تمام عمر زیر بار این فکر خرد کننده که من باری به دوش مادر بیچارم هستم و همه مشکلات اون تقصیر منه چی کشیدم. خودمو مثل یه موجود پلید و گناهکار میدیم که مسئول تمام رنج و درد جهانه... باورم شده بود همه مشکلات خانوادگیمون تقصیر منه.

شاید باورت نشه، ولی هنوز که هنوزه نتونستم به احساس گناهی که تو وجودم کاشته کامل غلبه کنم. هنوزم ناخودآگاه به خودم میام و میبینم باز دارم به خاطر هر چیزی خودمو سرزنش میکنم... البته دارم با کمک مشاور روش کار میکنم و امیدوارم در آینده بهتر بشم...

دقیقا! اونا بر عکس مادر معمولی که ناخودآگاه اول به فکر خیر و مصلحت بچه اش هست، اول به فکر خودشون و م ...

انشاالله زوده زود حالت خوب میشه

منم در رنجم

آسون نیست

اما مطمئنم میتونم

چون سرسخت

خودش منو اینطوری بار آورده

با همسرم که حرف زده دقیقا همین‌رو گفته گفته خیلی براش زحمت کشیدم

خب کشیدی که کشیدی مث همه مادرا

مث کاری که من برا دخترام می کنم

اما قرار نیست رعشه به تنشون بندازم چون از جون براشون مایه گذاشتم

وحشتناک سایه یه نفر اینطوری رو زندگیت باشه

من الان هیچکس رو جز همسر و دخترام ندارم

تنهام

سخته

اما آرامش دارم خیلی آرومم

نفسام آروم شده

دگ قلبم دستم درد نمی کنه

واقعا دگ نمیخوام تو اون جمع باشم

اونا به زودی به جون هم میفتن

من میدونم

چون نمیتونن بیکار بشینن

بهتره من ازشون دور باشم

انشاالله زوده زود حالت خوب میشهمنم در رنجمآسون نیستاما مطمئنم میتونمچون سرسختخودش منو اینطوری بار آو ...

موفق باشی عزیزم. راست میگی، سخته، ولی اگه ما یه چیزی رو تو این دنیا خوب یاد گرفته باشیم، اون تحمل سختیه! چیزی که گمون نکنم اونا به اندازه ما توش حرفه ای باشن.

تنهایی هم که هزار هزار بار بهتر بودن با آدمای سمیه... 🌱

قضیه مادر من کاملا برعکس بود

هیچ نظارتی وجود نداشت و همین ازارم میداد. 

نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه. ابنجوری نبود که هر جا دلم بخواد برم و هر کاری بخوام بکنم، منظورم این قضیه نیست. من دوست داشتم حواسش به احساسات من باشه، درک کنه دارم چیارو تجربه میکنم، چرا مثلا فلان امتحانو خراب کردم یا چرا دیشب پرخاشگر بودم. اما هیچوقت حس نکردم منو میبینه و حواسش به منه، نیاز داشتم بهم توجه کنه و عشقشو بهم نشون بده اما اون هیچوقت برای مادر بودن ساخته نشده بود، بلد نبود مادری کنه، اون فقط میتونست همسری کنه. من خییلی به پدرم حسودیم میشد که چقذررر مامانم بهش توجه میکنه چقدر محبت میکنه چه کلامی چه توی روزمره.. ولی من اولویت دهم همه چیز بودم و همیشه این عقده الویت نبودن توی دلم بود و همه جا میخواستم توجه سمت من باشه و به شدت حسود بودم و هستم. با اینکه تلاش میکنم خییییلی زیاد، تا کنترلش کنم ولی مطمئنم تا کامل شدن خیییلی طول میکشه

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

قضیه مادر من کاملا برعکس بودهیچ نظارتی وجود نداشت و همین ازارم میداد. نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه. ...

همیشه هم وقتی گله میکردم میگفت تو نمیفهمی

من زحمتتو کشیدم نمیدونم فلان کارو کردم رفتم مدرست جلسه، زود از خواب بیدار شدم ببرمت دکتر از فلان مغازه برات کش مو خریدم!!! چیزایی رو به روم میورد که هیچوقت بزرگ و عجیب نبودن. نیازای طبیعی ی دختر بودن

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

موفق باشی عزیزم. راست میگی، سخته، ولی اگه ما یه چیزی رو تو این دنیا خوب یاد گرفته باشیم، اون تحمل سخ ...

ممنون خانم زیبا 

منم تحمل سختی فراوون دارم

و تنهایی هم بهش عادت دارم

چون خیلی وقته رفت و آمدم رو محدود کرده بودم

بعدم دو تا دختر شلوغ دارم که کلا وقتم رو گرفتن

چون شوهرم مث خودم عاشق تکاپو و چالش و ملک و املاک

کلا درگیر مسائل خودمون هستیم

همیشه هم وقتی گله میکردم میگفت تو نمیفهمیمن زحمتتو کشیدم نمیدونم فلان کارو کردم رفتم مدرست جلسه، زود ...

سلام هرماینی عزیز

خوش اومدی و متاسفم که احساس نیاز کردی که بیای. 

من از اونجایی که همیشه تو زندگیم دنبال جواب سوالهام در رابطه با اون آدم بودم، به ناچار زیاد در این زمینه مطالعه کردم. تقریبا در تمام منابعی که بهشون برخوردم و دسته بندی از چنین مادرانی ارائه داده بود، بی توجهی افراطی به فرزند هم جزو رفتارهای مخرب محسوب میشه. 

آزارگری میتونه اشکال مختلفی داشته باشه و یکی از اونا بی توجهیه، که اتفاقا کم تبعات برای بچه نداره. تو فرض کن بچه ای که بطور غریزی به دنبال، نوازش، توجه، محبت و دیده شدنه، باهاش مثل یه موجود نامرئی برخورد بشه و از تمام معادلات زندگی روزمره مادرش کنار گذاشته بشه. 

نیاز به عشق، نوازش و توجه مادر حداقل در سالهای ابتدایی زندگی یه انسان، به هیچ عنوان نیاز کوچک و کم اهمیتی نیست. وقتی خلافش اتفاق میافته، این یعنی سرکوب بی رحمانه یکی از ابتدایی ترین و مهمترین نیازهای یک بچه و برآورده نشدن این نیاز، معنیش خارج شدن اون بچه از مدار طبیعیه رشده.

حتی بزرگسالان هم نمیتونن ادعا کنن چنین نیازی در وجودشون نیست، که اگر این طوری بود، نهادی به نام خانواده اصلا موضوعیت نداشت.

پس تصور نکن رنجی که کشیدی به نظر ما کوچک و کم اهمیت میاد، اصلا اینطور نیست. من میتونم تصور کنم تمام عمر نادیده گرفته شدن توسط عشق شماره یک زندگیت، کسی که طبیعتا باید از تمام دنیا بیشتر دوستت میداشته و بهت اهمیت میداده، کسی که باید اصلی ترین منبع محبت و توجه تو در این دنیای پر از رنج می بوده، چه احساسی ممکنه داشته باشه. حتما در تنهایی مطلق، بدون اینکه حتی کسی بفهمه چی داره به سرت میاد، روحتو ذره ذره خورده...

اگر دوست داشتی میتونی راجع به پیامدها و راهکارهای خودت در این زمینه بیشتر برامون بگی، و‌ مطمئن باش تمام و کمال خونده و درک میشی..‌

ممنون خانم زیبا منم تحمل سختی فراوون دارمو تنهایی هم بهش عادت دارمچون خیلی وقته رفت و آمدم رو محدود ...

فدای تو عزیزم، چقد عالی که همسر و بچه هات رو داری. به نظرم بچه داشتن برای تو کاملا یه گام مثبت در جهت رشد و شکوفایی بوده. راستش من خودم جرات نکردم بچه بیارم، ولی از بعضی دوستان با تجربه مشابه خودمون که میپرسم، میگن داشتن بچه تونسته براشون کمک کننده و رشد دهنده باشه. و حقیقتا خوش بحال بچه های شما که چنین مادری دارن...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز