یعنی دیگه مادرمو خسته کرده
از چهارشنبه شام ،خودشو می ندازه خونه ی مادرم تا...شنبه صبح می ره
مادرم دیگه کم آورده
خودش و داداشم و یه فسقلی
مادرمم دیسک کمر داره با این حال بلند میشه شام و ناهار و صبحونه درست می کنه ،حالا بی خیال خرج و گرونی که خودش کمر شکنه ...
چند بار به داداشم گفتم مامان دیسک کمر داره ماهی یه بار ،یا دو هفته ای
آخه هر هفته که نمیشه ،داداشمم گفت خانمم اینجا رو دوست داره و منم مشکلی ندارم (یعنی به تو مربوط نیست)
منم دیگه هیچی نگفتم ساکت شدم
عروسمونم دست به سیاه سفید نمی زنه ،فقط یه سفره پهن می کنه و جمع، همین
مادرمم بی زبونه چیزی نمی گه،چند باری هم که گفته ظرفا رو لطفا بشور ، عروسمون به داداشم میگه بشور
داداشامم که می شوره،مامانم ناراحت میشه دوباره خودش می شوره،
چیکار کنیم با این عروس سیریش آخه 🤧😐