باردارم شب مهمان داشتم از کمردرد دارم میمیرم

خودت کجایی غربت خیلی بده 

منم غریبم 

آدم هزارتا فامیل دورش باشن اما مادرش یه شهر دیگه باشه بازم غریب هسش

منم امشب با ۶ماه بارداری وضعیت تورو دارم

مادرشوعروپسرش مهمونمه خودشون ازشهردیگه اومدن

ظرفاروشست فقط

امشب دیگه شکمم تیر کشید ازدرد

بقرآن کمردردمو فراموش کردم

لگن درد امونمو برید

کمک حالم بودها قبلشم شوهرم کمکم خونه روتمیزکرد ولی بخدا بازم همش سرپادر حال کاربودم

کاش درک کنن بارداری چقدر سخت شده دیگه توان مهمون نداریم

نگران نباش بابا چیزی نمیشه ک بخواب بخدا ماهم خیلی کارای سنگینی میکردیم من ۲۳سالم بود همه ی کارامم خودم میکردم طبیعی هم زایمان کردم خودم رفتم بستری شدم زایمان کردم همراهم ک نداشتم شوهرم اومد دنبالم دوسه روز مادرم موند و رفت دیگه تنها بچمو نگه داشتم کولیکم داشت شبانه روز بیدار بودم همه ی این چیزا هست تازه اول راهی قشنگ محکم وایسا از این به بعد باید خیلی بیشتر از قبل طاقت داشته باشی

منم اینقد حرص میخوردم از کثیف و شلخته بودن خونه 

ولی اشتباه میکردم 

الان فقط به ‌کوچولوت فک کن 

گوشیتم بذار کنار و یه نفس عمیق بکش و بگیر بخواب صبح هر موقع دلت خواست بیدارشو یخورده خونه رو مرتب کن دوباره استراحت کن 

نگران نباش استراحت کن نمیخواد زیادم سخت بگیری یه غذای ساده بذار هی هم استراحت کن و کار کن به خودشونم بگو کمکت کنن

واقعا ادم میمونه ب بعضیا چی بگه😠