2777
2789

سلام خانما پسرکوچولوی من فردا قراره فصل جدیدی از زندگیش آغاز بشه ، ولی حال روحی من اصلا خوب نیس خیلی نگرانم از اونجایی ک پسرا شیطون تر و بازیگوش ترهستن میترسم خدای نکرده اتفاقی بیوفته براش وهم اینکه پارسال بخاطر بیماریش نتونس پیش دبستانی بره دوس داشتم امسال اجازه ندم مدرسه بره ک خب نشد بنا ب دلایلی ، اما تو خونه خیلی باهاش تمرین داشتم ودانسته هاش فرقی بابقیه بچه ها نمیکنه چ بسا بیشترم هست ولی تو محیط اموزشی شلوغ نبوده تاحالا فقط روزی یکساعت باشگاه میره ،مورد دیگم تغذیشه فقط یکی دو نوع میوه دوس داره دیگه هیچی نمیخوره خیلیم بد غذاس دارم از استرس خفه میشم ،شماهم سال اول انقدر نگران بودین یا ب گفته دیگران من زیادی حساسم؟

فقط 3 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته ◉ یه عمره یادمون رفته زمین دارمکافاته ◉ فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم ◉ که باید روزی از اینجا بازم پیش تو برگردم ◉ خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن ◉ شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن ღ

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

بخاطر شرایط خاصشه که نگرانی،قابله درگه ولی با استرس کشیدنت چیزی حل نمیشه 

میخوام از زنده بودن لذت ببرم رسالت من اینه،با سختیا میجنگم چون رسالت من اینه،من اومدم زندگی کنم نه بردگی من برده ی پول و خوراک و اموالم نیستم من میخوام با حداقل داشته هام شاد باشم و اگر روزی مادر شدم یاد بچم بدم از زنده بودن شاد باشه درست مثل یه فیلیپینی 
2803

پسر منم از سوم میره پیش دبستانی منم نگرانم بخاطر شیطنتایی که داره و محیط بیرون از مدرسه رو کامل میشناسه و میترسم از مدرسه بزنه بیرون 

چون خیلی نترس هست

ظاهرش با خدا باطنش یاخدا، حکایت خیلیاست!️

عزیزم اکثر بچه ها همین مشکلاتو دارن چند روز بره برات عادی میشه 

براش کیک بپزی میخوره؟


شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

منم نگران بودم ولی دخترم خیلی خوب با شرایط کنار اومد دختر منم بدغذاس ولی تو مدرسه زنگای تفریح میرفت از بوفه غذا میخرید میخورد یه بار یادمه سوپ خریده بود در حالی که تو خونه به سوپ لب نمیزنه یا ماکارونی خخریده بود چقدر از طعمش که فقط سویا داشت تعریف میکرد😅با بقیه ی بچه ها باشه ازشون یاد میگیره نگران نباش

2804
بخاطر شرایط خاصشه که نگرانی،قابله درگه ولی با استرس کشیدنت چیزی حل نمیشه 

ممنون ک درکم کردی ولی خب دست خودم نیس حتی کلی گریه کردم😅

فقط 3 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته ◉ یه عمره یادمون رفته زمین دارمکافاته ◉ فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم ◉ که باید روزی از اینجا بازم پیش تو برگردم ◉ خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن ◉ شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن ღ

خودتو اذیت نکن

بعدا میخای پسرت شبیه این ادمای بچه ننه ی ببوگلابی بشه ک بدون تو نمیتونه تصمیم بگیره

بزار دعوا کنه مریض شه تجربه کنه

نمیتونی حبسش کنی ک طوریش نشه

یه ادم وابسته هیچ کارایی نداره

هیچ اگر سایه پذیرد، منم آن سایه ی هیچ... 

منم دخترم کلاس اولی هست.پیش دبستانی و حتی مهدقران رفته نگرانی بابت رفتنش ندارم چون خودش عاشق مدرسه و جمع بچه هاست و خیلیم خوب کنار میاد و میتونه ازحق خودش دفاع کنه اما درخصوص بدغذا بودن دخترمنم همینه.فقط یکسری غذاهاو تعداد کمی ازمیوه هارو دوست داره.هولم گرفته ک صبحانه اون ساعت صبح نمیخوره چکارکنم که تا زنگ تفریح دل ضعفه نگیره

2805

عزیزم شما زیادی حساسی ،و خیلی هم دیدتون منفی و قطعا بخاطر استرستون که بدترین اتفاقات پیش بینی میکنی ،چرا اینحوری فکر نمیکنی که پسرت یروز باید وارد جامعه بشه و الان اون روزه باید اداب معاشرت یادبگیره باید گلیم خودش از اب بکشه بیرون باید یه ادم قوی و پر تلاش بشه ،به جنبه ها خوبش فکر کن شما انقدر نگرانی بچه هم داغون میشه

قسم بہ روزے كہ جز خدايتــ مرحمے نخواهے داشت....🌱آرامش است عاقبت اضطراب ها 🌱
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز