دیشب مهمون داشت چند بار زنگ زد ما نرفتیم من خانواده ام از سفر اومده بودن به اونا سر زدیم بعد دفعه آخر زنگ زد گفت به بقیه گفتم شما تولد داداشت بودید گفتم چرا گفتی گفت خب به مامانت اینا میتونستی یه شب دیگه سر بزنی اما تولد همون شب هست خیلی ناراحت شدم انگار خانواده من و یه دستی میبینه توقع داشت مهمونی اون باشم نرم سر بزنم خانوادم. من شش وعده بود خونه اونا بودم به هوای مهموناش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.