من اینجا دارم از دلتنگی جون میدم اون اصلا عین خیالش نیست
۵روزه منو فرستاده خونه مادرم بخاطر اینکه استراحتم و نمیتونم تو خونه تنها بمونم،خودش ۳روزه این ۵روزو سرکار بوده ولی الان که برگشته خونمون کلا با دوستاش میره بیرون و شبم خونه مادرش میخوابه،مثل اینکه پسر مامانشه و زن باردار نداره😐
امشب حالم بدبود رفتم بیمارستان با پدرمادرم،میگفتم حتما میاد مگه چقدر راهه؟۲ساعته دیگه ولی دریغ از یه تعارف😐اصلا نگرانم نشد
نمیدونم چرا همش میگم پس کی میای دنبالم ؟میگه حالا ببینیم چی پیش میاد
من چجوری بفهمونم که دلم خونه ی خودمو میخواد،زندگیه خودمو میخواد.مگه عقدیم که اون بشینه خونه مادرش من خونه ی مادرم؟مثلا باردارم😭
نگید که طلاق بگیر،یا داره خیانت میکنه نه میشناسمش،ولی نمیدونم چرا جدیدا اصلا حالم براش مهم نیست ، پیشش نبودنم مهم نیست ، مثل اینکه هورمونای اون بهم ریخته
الانم چون گفتم پس کی میای دنبالم و به دلش نشسته حرفام قهر کرده گرفته خوابیده