از شهر خودم دوساعت راهه تا شهری که شوهر کردم شوهرمم که گاهیا میره تهران من با دوتا بچه تو شهر غریب میترسم الانم که خونمون همش گل و خاکه جا نیس من برم خونمون حقم داره 4روزه اینجایم
بر گرد خونت از سر شب درو قفل کن ی چراع روشن بزار خودتو سرگرم کن تا نترسی بعد کم کم عادت میکنی حتما مادرتم دلیلی داره نمیشه قصاوت کرد خونشه دلش نخواسته بمونین چ میشه کرد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عاشق شدهام.شکست خوردهام. پیروز شدهام.اشتباه کردهام.انتقام گرفتهام. تحقیر شدهام. دوست داشته شدهام.به من عشق ورزیدهاند. زیرابم را زدهاند. از کار بیکار شدهام.دستم را گرفتهاند. سفر کردهام. وحشت کردهام.از ته دل خندیدهام.شهری را که دوست داشتم ببینم دیدهام. دیوانهوار رقصیدهام. خدا را گم کردهام. خدا را دوباره پیدا کردهام.سقوط کردهام. در منجلاب دست و پا زدهام.نفرت ورزیدهام. از خودم متنفر شدهام. خودم را دوست داشتهام.برای درست کردن اشتباهاتم از جا بلند شدهام. برای ادامهی یک زندگی جنگیدهام.نفرتهایم فروکش کردهاند.کتاب خواندهام. فیلم دیدهام.فریاد زدهام.گریه کردهام. دوست داشتهام تا ابد جاودانه بمانم. کسانی از دیدنم هیجان زده شدهاند. کسی دوست داشته سرم از بدنم جدا شود. مسیرم را پیدا کردهام. بدنم را به سبک خودم دوست داشتهام.هورمونهای مادرانهام فعال شدهاند.عقل و منطقم غالب شده است.نگذاشتهام شکستم را ببینند.و در تمام این مسیر شبیه هیچکسی نبودهام و چیست زندگی جز همهی اینها... 🍂🔮