سلام به همگی🤩
صبحتون بخیر 🌞🌞
امروز رو خیلی متفاوت شروع کردم 🍀
صبح با بوی نون بربری داغ که مامان جانم وقتی همه ی ما خواب بودیم رفته بود نانوایی گرفته بود بیدار شدیم
مامان مهربون من 🥺😍 همیشه سعی میکنه حتی با کمترین چیزا هم جو خونه رو شاد نگه داره و بهمون انرژی بده 💙
خلاصه وسایل صبحونه رو برداشتیم بردیم پارک به صرف صبحانه😁😁
اخخخ حسابی میچسبه خوردن صبحونه در فضای سبز و هوای آزاد 😋😋 زیر سایه ی درختای کاج بساط پهن کردیم ، باد خنک ، بوی چمنای نم دار ، بربری داغ و صدای جریان آب قنات پر فشار محلمون ... به به چه شود 😁😁 دیگه برای اولین بار منی که اهل صبحونه خوردن نیستم کنار نمیرفتم از سر سفره😋😋 جاتووووون خالی 💙
زندگی هنوزم قشنگیاشو داره 💕
مدتی بود از لحاظ روحی خیلی بهم ریخته بودم دلیل خاصی هم براش پیدا نمیکردم اما واقعا حالم خوب نبود اما امروز با دیدن خانوادم ، محبت بینمون ، خوشی کوچیکمون ، اینکه همه جوره همراهم هستن ، دیدن مادری که تا حس میکنه حال دخترش خوب نیست همه ی تلاشش رو میکنه تا لبخند رو لبش بیاره و حالش رو عوض کنه چه با خریدن ی هدیه کوچیک یا پختن کیک مورد علاقم یا با پیاده روی دو نفره ... واقعا خداروشکر کردم💛
اینم عکس سفره ی ساده ما :
بماند به یادگار 🌲🌳
ولی اصلا نور ، سرسبزی گیاه ، صدای آب و عطر چای عجیب معجزه میکنه و حال خوب کنه😁😁