2777
2789
عنوان

حرفای مادر شوهر آخر زندگیمون رو سرد کرد

| مشاهده متن کامل بحث + 66 بازدید | 51 پست
عزیزم اینجا از بچه ها کمک بگیر خانه داری و برنامه ریزی یادت بدن اصلا کاری ب رفتار مادرشوهرت ندارم ولی بخدا خونه داری و برنامه داشتن خیلی مهمه و یه امتیاز فوق العاده خوب برای همه خانمهاس چه شاغل چه خانه دار بگو دقیقا مشکل چیه... مادرشوهرتو کاملا فراموش کن عزیزم
خدایا با من مهربان باش ... خواهش میکنم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پس دی جی جان الان اول از همه باید روحیت رو بالا ببری و به فکر بهبود روابطت با شوهرت باشی وقتی ارتباط شما و شوهرت خوب باشه هیچ مادرشوهری نمیتونه از موقعیت سواستفاده کنه عاقل باش تنها شاه کلید موفقیت ارتباط خوب شما و شوهرته
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...موجیم که آسودگی ما عدم ماست
دی جی جان ببین میدونم سخته... ولی خدا شاهده ببین چه اثری میکنه.. من اصاا منظورم این نیست بگه چشم بهش بگی و قبول کنی هر چی تو میگی درسته... تو اون شرایط یه لبخند قشنگ و با اعتماد به نفس نگاه کردن که یعنی چه غییرمنطقی حرفات عزیزم... جوری هم رفتار کن که با بچه ای که تو خیابون برا خوراکی گریه میکنه رفتار میشه... اون بچه چقدر غیر منطقی هست خودشم میدونه با رفتار اروم و موضوع رو عوض کردن پدر و مادر بچرو اروم میکنن... این رفتار همسر شما مثال همونه
خیلی برام جالبه همه پیشنهاد میدن جلو مادرشوهر کار کن.‌‌‌‌‌ خواهرم شما نباید اجازه دخالت بدی. گیرم که کارم نمیکنی به اون چخ دخلی داره. ای بابا کم خودتونو کوچیک کنید. میخوام صد سال اصلا کار نکنی به اون چه
ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد
فقط خودت میتونی ب خودت کمک کنی؟؟مادرشوهرت ب خونه داریت ایراد گرفته ؟؟ توام انصافا ببین اگه کم کاری داری جبران کن ..یکی ع فامیلامون دوتا بچه شیر داره ولی خونش همیشه برق میزنه چون یهو میبینی از کمبود وقت 6صب داره شامپو فرش می کشه
در دلم بنشسته ای بیرون میا ❤
همسر من همه کاری میکنه... از اول بارداری ذهنشو کاملا آماده کردم.... بعدش من 6 صبح بچه رو میبردم خونه مامانم ساعت 4 تعطیل میشدم میرفتم دنبالش میومدم خونه ساعت 6 میشد البته نیمه دوم سال بخاطر بارندگی گاهی تو ترافیک گیر میکردم ساعت 8 شب میرسیدم خونه... ولی همیشه غذام آماده بود..... شبا شوهرمو برای آماده کردن شیر بچه بیدارش میکردم اون درست میکرد من بهش میدادم.. اون بچه رو میشست من پوشکش میکردم.. اگه تب میکرد شوهرمو بیدار میکردم.... پنجشنبه سعی میکردم ب کارهای عقب افتادم برسم و جمعه ها شوهرم خونه رو جارو میکرد و حموم و دستشویی رو میشست این کارها رو با لجبازی و دعوا پیش نمیبردم با برنامه و سیاست از اول برنامه ریزی کردم ولی الان 2 ساله دیگه سرکار نمیرم کل کارهای خونه و بچه با خودمه.... شوهرم ساعت 9 و 10 شب میاد خونه دست ب سیاه و سفید نمیزنه چون من همش تو خونه هستم....
خدایا با من مهربان باش ... خواهش میکنم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792