مستقل گاهی آدم از تلاش کردن یک طرفه خسته میشه
یادت باشه گفتم یکی از ماشین ها رو بفروشیم باهاش آپارتمان بخریم بدیم اجاره
به سختی هم نمی افتادیم
چون قرار بود ماشین و طلا بفروشیم و وام دیگه نگیریم
به شوهرمم تاکید کردم به هر کی میگی بگو ولی به فلانی نگو
شوهر ساده من فکر میکنه چون خودش از پیشرفت دیگران خوشحال میشه بقیه هم مثل خودش
خلاصه صاف برد گذاشت کف دست طرف
اون آقا آدم بخیلی نیست
اما امان از زنش
بارها دیدم کسی چیزی میخره با حسرت میگه خوشبحالشون از کجا میارن
همون موقع یدونه مشتری سفت و سختی برای ماشین بود
دیگه ازش خبری نشد
دو هفته گذشت
منی که دو هفته بود با ذوق و شوق تو املاکی ها پیگیر بودم
یهو فسم خوابید
به شدت دچار تردید شدم
دوباره یه مشتری پیدا شد ولی از یه شهر دیگه
نمیدونم چرا به دلم بد افتاد
باورت میش من تا صبح نمیدونم چرا استرس داشتم
قلبم چنان دردی میکرد پاشدم گل گاو زبون دم کردم خوردم
به همسرم گفتم زنگ بزن منتفی کن
این وسط من بودم و خودم
شوهرم کلا از خودش سلب مسئولیت کرد گفت خودت میدونی
واقعا میترسیدم نکنه کلاه بردار باشه
برام از دست دادن پول اونقدری مهم نبود
که بعدا باید کنایه های دیگران رو تحمل میکردم
شوهرمم همش میگه تو خیلی به فکر مال دنیایی
آلان من انگیزه دیگه ای برای رشد مالی ندارم
نمیدونم منو تو این مدت شناختی یا نه
من هدفم همیشه رفاه بیشتر و خرج کردن بیشتر و راحت تر بوده
نه اینکه مال رو مال بزارم برای وراث
ولی حرفای شوهرم واقعا منو دلسرد میکنه
البته من مقاوم تر از این حرفام
احتمالا بعد یه مدت دوباره تو مدار بیوفتم